دوستت دارم ولی ، هرگز نیا دنبال من
دوستت دارم ولی ، هرگز #نیا دنبال من
حق من بودی چرا ، هرگز #نبودی مال من ؟
می روم با پای #خسته ، دست بسته ، چشم تر
شکر میگویم خدا را ، هست #ناخوش حال من
می روم از شهر تو بیرون ، به شهر #دیگری
هیچکس حتی نمی آید به #استقبال من
کوله باره پاره ام را #توشه ی راهم کنم
گم شده اسباب من ، در هم #شکسته بال من
فال می گیرم و می دانم که #تعبیرش بد است
اشک حافظ را در آوردم ، که این شد #فال من
شعر می گویم بدین سان ، #گرم میگردد سرم
سرد میگردد #سرم ، با سردی اقبال من
یاد دارم #مادرم ، من را نوازش کرده بود
خشک شد لب های من ، بیهوده شد #افعال من
در خیالم با خیالت رو به روی #هم شدیم
در خیالات خودم ، دیدار با #بی دال من...
حق من بودی چرا ، هرگز #نبودی مال من ؟
می روم با پای #خسته ، دست بسته ، چشم تر
شکر میگویم خدا را ، هست #ناخوش حال من
می روم از شهر تو بیرون ، به شهر #دیگری
هیچکس حتی نمی آید به #استقبال من
کوله باره پاره ام را #توشه ی راهم کنم
گم شده اسباب من ، در هم #شکسته بال من
فال می گیرم و می دانم که #تعبیرش بد است
اشک حافظ را در آوردم ، که این شد #فال من
شعر می گویم بدین سان ، #گرم میگردد سرم
سرد میگردد #سرم ، با سردی اقبال من
یاد دارم #مادرم ، من را نوازش کرده بود
خشک شد لب های من ، بیهوده شد #افعال من
در خیالم با خیالت رو به روی #هم شدیم
در خیالات خودم ، دیدار با #بی دال من...
۱.۳k
۲۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.