پارت۲۲
پارت۲۲
تهیونگ:جئون جونگکوک تو چطوری جرعت کردی ا.ت رو بخریییییی
تهیونگ یقه جونگکوکو گرفت و محکم به دیوار چسپندش همه داشتن با تعجب نگا میکردن مخصوصن من
جونگکوک:یادم نمیاد تورو دعوت کرد باشم ...ولی حالا اشکالی نداره میتونی بمونی ولی لطفا یکم با احترام رفتار کن (خیلی ریلکس)
تهیونگ:خفه شو ..خفه شو عوضی اون دهن گشادت رو ببند به چه حقی ا.ت رو خریدی هااااان
جونگکوک:من یه مافیام کارم همینه ...اصن به توچه مگه تو صاحب ا.تی که ازت اجازه بگیرم (و جونگکوک دستای تهیونگ رو از یقه ش جدا میکن)تهیونگ خشکش زده بود خیلی عصبی بود به من یه نگاهی کرد وقبل اینکه کوک بیاد سمتم تهیونگ امد دست شو روی گردنم انداخ و اسلحه رو دراورد رو به سرمگرفت (نمد چرا یاد سریال پنت هاوس افتادم😂🙂😐)
تهیونگ:انگار ا.ت رو خیلی دوست جونگکوک خوب اگه بمیره چی میشه ... هردومون راحت میشم دیگه لازم نیست سر یه هر.زه دعوا کنیم
چی تهیونگالان بهمگفت هر.زه باورم نمیشد من تاحالا به هیچ پسری نخوابیدم اونوقت.....اشک تو چشمام جمع شده بود بغض کردم
جونگکوک:تهیونگ داری چیکار میکنی ا.ت رو ولش کن
تهیونگ:وقتی مرد ولش میکنم
جونگکوک:تهیونگ ا.ت رو ولش کن برای آخرین بار بهت هشدار میدم
که یهو صدای شلیک امد از ترس چشمام رو بستم نمی خواستم ببینم ا.ت داره میمیره ولی وقتی چشمام رو باز کردم دیدم اون با چهل چراغ سالن شلیک کرده و فرار کرد
جونگکوک:هوییی احمقا کجاین اونا فرار کردن گمشوین برین پیداشون کنین
همه بادیگارد ها رفتن و منم با یه ماشین جدا با یه بادیگارد رفتم من پشت فرمون بودم خیلی تند میرفتم
بادیگارد:قربان پیداشون کردیم توی منتطقه ۲۰ هستن
سرمو تکون دادم و باسرعت رفتم و به ماشین تهیونگ رسیدم
(از زبان ا.ت)
تهیونگ شلیک کرد ولی به چهل چراغ و منو به زور برد تو ماشینش و درو قفل کرد و خودش هم نشست و ماشین رو روشن کرد با سرعت خیلی زیاد حرکت کردیم
ا.ت:تهیونگ معلوم هست داری چیکار میکنی
...برای چی شلیک کردی اگه به من می خورد چی(با گریه)
تهیونگ:یعنی انقدر ساده ای من این کارو برای تو کردم که از دست اون نجاتت بدم داشتم نقش بازی میکردم من اصن نمی خواستم بهت آسیب بزنم
ا.ت:چرا مگه چی میشه پیش جونگکوک بمونم بهم کاری نداره
تهیونگ:تو هنوز جونگکوک رو نمیشانسی اون همیشه با هر دختری وارد رابطه میشه باهاش کاری ندارع ولی بعد ول شون میکنه و میره سراغ بعدی
ا.ت:چی داری میگی اون بهمگفت که هیچ وقت دوست دختر نداشته
تهیونگ:بهت دروغ گفته بفهم
که تهیونگ از اینه جلو دید کوک داره میاد
تهیونگ هر کاری میکرد نمی تونست از دست کوک فرار کنه که از وسط جنگل یه میون بور زد و رفتیم اونجا خیلی سریع تهیونگ دم دهنم رو گرفت تا نتونم حرف بزنم وقتی مطمعنم شد کسی نیست منو از ماشین پیاد کرد و برد به یه زیر زمین وسط جنگل رفتم اونجا شبیه یه عمارت اونور عمارت در بزرگ اصلی بود و این در مخفی بود که ما امدیم تهیونگ بازومو گرفت منو برد بالا تو یکی از اتاق روی تخت پرت کرد...........
(ببخشید چند روزه فیک نداشتم می خواستم بزارم ولی پیچم به مدت ۷ روز مسدود شد دوباره فعال شد )
شرط تعداد فالورام ۱۹۷ به ۲۰۱ برسونین میزارم
و ۵۰ تا کامنت
تهیونگ:جئون جونگکوک تو چطوری جرعت کردی ا.ت رو بخریییییی
تهیونگ یقه جونگکوکو گرفت و محکم به دیوار چسپندش همه داشتن با تعجب نگا میکردن مخصوصن من
جونگکوک:یادم نمیاد تورو دعوت کرد باشم ...ولی حالا اشکالی نداره میتونی بمونی ولی لطفا یکم با احترام رفتار کن (خیلی ریلکس)
تهیونگ:خفه شو ..خفه شو عوضی اون دهن گشادت رو ببند به چه حقی ا.ت رو خریدی هااااان
جونگکوک:من یه مافیام کارم همینه ...اصن به توچه مگه تو صاحب ا.تی که ازت اجازه بگیرم (و جونگکوک دستای تهیونگ رو از یقه ش جدا میکن)تهیونگ خشکش زده بود خیلی عصبی بود به من یه نگاهی کرد وقبل اینکه کوک بیاد سمتم تهیونگ امد دست شو روی گردنم انداخ و اسلحه رو دراورد رو به سرمگرفت (نمد چرا یاد سریال پنت هاوس افتادم😂🙂😐)
تهیونگ:انگار ا.ت رو خیلی دوست جونگکوک خوب اگه بمیره چی میشه ... هردومون راحت میشم دیگه لازم نیست سر یه هر.زه دعوا کنیم
چی تهیونگالان بهمگفت هر.زه باورم نمیشد من تاحالا به هیچ پسری نخوابیدم اونوقت.....اشک تو چشمام جمع شده بود بغض کردم
جونگکوک:تهیونگ داری چیکار میکنی ا.ت رو ولش کن
تهیونگ:وقتی مرد ولش میکنم
جونگکوک:تهیونگ ا.ت رو ولش کن برای آخرین بار بهت هشدار میدم
که یهو صدای شلیک امد از ترس چشمام رو بستم نمی خواستم ببینم ا.ت داره میمیره ولی وقتی چشمام رو باز کردم دیدم اون با چهل چراغ سالن شلیک کرده و فرار کرد
جونگکوک:هوییی احمقا کجاین اونا فرار کردن گمشوین برین پیداشون کنین
همه بادیگارد ها رفتن و منم با یه ماشین جدا با یه بادیگارد رفتم من پشت فرمون بودم خیلی تند میرفتم
بادیگارد:قربان پیداشون کردیم توی منتطقه ۲۰ هستن
سرمو تکون دادم و باسرعت رفتم و به ماشین تهیونگ رسیدم
(از زبان ا.ت)
تهیونگ شلیک کرد ولی به چهل چراغ و منو به زور برد تو ماشینش و درو قفل کرد و خودش هم نشست و ماشین رو روشن کرد با سرعت خیلی زیاد حرکت کردیم
ا.ت:تهیونگ معلوم هست داری چیکار میکنی
...برای چی شلیک کردی اگه به من می خورد چی(با گریه)
تهیونگ:یعنی انقدر ساده ای من این کارو برای تو کردم که از دست اون نجاتت بدم داشتم نقش بازی میکردم من اصن نمی خواستم بهت آسیب بزنم
ا.ت:چرا مگه چی میشه پیش جونگکوک بمونم بهم کاری نداره
تهیونگ:تو هنوز جونگکوک رو نمیشانسی اون همیشه با هر دختری وارد رابطه میشه باهاش کاری ندارع ولی بعد ول شون میکنه و میره سراغ بعدی
ا.ت:چی داری میگی اون بهمگفت که هیچ وقت دوست دختر نداشته
تهیونگ:بهت دروغ گفته بفهم
که تهیونگ از اینه جلو دید کوک داره میاد
تهیونگ هر کاری میکرد نمی تونست از دست کوک فرار کنه که از وسط جنگل یه میون بور زد و رفتیم اونجا خیلی سریع تهیونگ دم دهنم رو گرفت تا نتونم حرف بزنم وقتی مطمعنم شد کسی نیست منو از ماشین پیاد کرد و برد به یه زیر زمین وسط جنگل رفتم اونجا شبیه یه عمارت اونور عمارت در بزرگ اصلی بود و این در مخفی بود که ما امدیم تهیونگ بازومو گرفت منو برد بالا تو یکی از اتاق روی تخت پرت کرد...........
(ببخشید چند روزه فیک نداشتم می خواستم بزارم ولی پیچم به مدت ۷ روز مسدود شد دوباره فعال شد )
شرط تعداد فالورام ۱۹۷ به ۲۰۱ برسونین میزارم
و ۵۰ تا کامنت
۱۱.۸k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.