بچه ها من امروز قصد نداشتم پارت بعدی رو بزارم ولی چون یه
بچه ها من امروز قصد نداشتم پارت بعدی رو بزارم ولی چون یه فرد با ارزش بهم گفت بزار منم گذاشتم ♥️😘💋
پارت ۶:( مافیای سفید)
+همه رفتن و من جونگ کوک رو لنگان لنگان بردم اتاقمون رفتم روی تخت نشستم دیدم همه ی لباساشو در آورده و کاملا لخت شده چون مست بود سریع صورتم رو برگردوندم و چشام رو بستم و یه هو یه چیز نرم رو لبام حس کردم چشمام رو باز کردم دیدم لباشو گذاشته رو لبام یک دستشو گذاشته رو چونه ام و با اون یکی دستش دو تا دستم رو بالا گرفته انداخت، روی تخت داشت وحشیانه لبمو مکه میزنه اومد پایین تو گردنم داشتم ناله های ریزی میکردم بلوزم رو در آورد چون دستام رو گرفته بود نمی تونستم مقاومت کنم سوتینم رو از پشت در آورد یکی از سینه هامو تو دهانش میخورد اون یکی رو هم تو دستش مالش میداد دیگه واقعا خجالت کشیده بودم که گفتم: جونگکوک تموم
_یکی از س٫ی٫ن٫ه هامو گاز گرفتم و گفتم د٫دی
+با گازش ناله ای کشیدم و گفتم د٫دی تمومش کن
_آه بیبی گرل این هنوز اولش بعد رفت پایین تر و همه چیزش رو در آوردم و د٫ی٫کم رو واردش کردم
+با وارد کردن د٫ی٫کش جیغی کشیدم
_یواش بیبی گرل
+همزمان که داشت ضربه میزد روی شکمم هم کیس های وحشتناکی میزاشت یواش یواش در آورد و هم د٫ی٫ک خونی خودش و هم مال من رو تمیز کرد خواستم پاشم لباس هام رو ببپوشم
_خواست بره لباس هاش رو ببپوشه که گرفتمش نذاشتم بره گفتم اینجوری می خوابیم
&پایان&
پارت ۶:( مافیای سفید)
+همه رفتن و من جونگ کوک رو لنگان لنگان بردم اتاقمون رفتم روی تخت نشستم دیدم همه ی لباساشو در آورده و کاملا لخت شده چون مست بود سریع صورتم رو برگردوندم و چشام رو بستم و یه هو یه چیز نرم رو لبام حس کردم چشمام رو باز کردم دیدم لباشو گذاشته رو لبام یک دستشو گذاشته رو چونه ام و با اون یکی دستش دو تا دستم رو بالا گرفته انداخت، روی تخت داشت وحشیانه لبمو مکه میزنه اومد پایین تو گردنم داشتم ناله های ریزی میکردم بلوزم رو در آورد چون دستام رو گرفته بود نمی تونستم مقاومت کنم سوتینم رو از پشت در آورد یکی از سینه هامو تو دهانش میخورد اون یکی رو هم تو دستش مالش میداد دیگه واقعا خجالت کشیده بودم که گفتم: جونگکوک تموم
_یکی از س٫ی٫ن٫ه هامو گاز گرفتم و گفتم د٫دی
+با گازش ناله ای کشیدم و گفتم د٫دی تمومش کن
_آه بیبی گرل این هنوز اولش بعد رفت پایین تر و همه چیزش رو در آوردم و د٫ی٫کم رو واردش کردم
+با وارد کردن د٫ی٫کش جیغی کشیدم
_یواش بیبی گرل
+همزمان که داشت ضربه میزد روی شکمم هم کیس های وحشتناکی میزاشت یواش یواش در آورد و هم د٫ی٫ک خونی خودش و هم مال من رو تمیز کرد خواستم پاشم لباس هام رو ببپوشم
_خواست بره لباس هاش رو ببپوشه که گرفتمش نذاشتم بره گفتم اینجوری می خوابیم
&پایان&
۶.۸k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.