تو همانی که به قصر دل من سلطانی
تو همانی که به قصر دل من سلطانی
حاکم قلب منی، خوب خودت می دانی
همه ی فکر و خیالم، فقط اندیشه ی توست
تو همانی که در این خاطره ها پنهانی
در دلم عشق کسی نیست به جز عشق رخت
خط به خط راز مرا از نگهم می خوانی
قلبم از هر نفس تو ضربان می گیرد
همه شب در تپش جان و دلم مهمانی
شدم انگشت نمای همه ی مردم شهر
همه گویند که دیوانه و سرگردانی
دگر افزون شده از زخم زبان، درد دلم
تو همانی که همه درد مرا درمانی
حکم کن ای شه احساس دل عاشق من
حاکم عشقی و این را به یقین می دانی
حاکم قلب منی، خوب خودت می دانی
همه ی فکر و خیالم، فقط اندیشه ی توست
تو همانی که در این خاطره ها پنهانی
در دلم عشق کسی نیست به جز عشق رخت
خط به خط راز مرا از نگهم می خوانی
قلبم از هر نفس تو ضربان می گیرد
همه شب در تپش جان و دلم مهمانی
شدم انگشت نمای همه ی مردم شهر
همه گویند که دیوانه و سرگردانی
دگر افزون شده از زخم زبان، درد دلم
تو همانی که همه درد مرا درمانی
حکم کن ای شه احساس دل عاشق من
حاکم عشقی و این را به یقین می دانی
۳۶.۱k
۲۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.