دارم عاشقش میشم
دارم عاشقش میشم
پارت چهارم
*صبح* (حال نداشتم بقیه ی اسمات رو بنویسم)
ویوات
بیدار شدم که دیدم تو بغل کوکم اون هنوز خوابه
وای خدا چقدر از نزدیک کیوته ولی کی فکر میکرد کوک عضو گروه بی تی اس باکلی فن و....
باکره گیمو ازم بگیره، داشتم همینجوری نگاش میکردم که بیدار شد
کوک: هاااا *خمیازه* کی بیدار شدی؟
ات: یه چن دقیقه ای میشه
کوک: خوبی؟ دردنداری؟
ات: خوبم فقط یکم دلم درد میکنه، راستی بابت دیشب متاسفم روی رفتارام کنترل نداشتم
کوک: تو رو رفتارت کنترل نداشتی من که میدونستم دارم چیکار میکنم، پس متاسف نباش *لبخند*
ات: ولی چرا دیشب منو اوردی خونت، میتونستی بزاری با دوستم برم
کوک: چون... چون.... دوست دارم
ات: چییی😶
کوک: از لحظه ای که وارد شدی توجهمو جلب کردیو نمیتونستم ازت چشم بردارم... دیگه بعدشم که این اتفاقا افتاد
ات:.....
کوک: خب تو نظرت درباره من چیه؟
ات: من... خب... چیزه....(اخه دیگه این فک کردن داره)
میشه بیشتر باهات آشنابشم
کوک: آره معلومه که میشه ولی یه سوال دارم، بپرسم؟
ات: اره بپرس
کوک: ویکی کیه؟ دیشب وقتی داشتی بادوستت حرف میزدی اسمشو شنیدم
ات: ویکی دوس پسره سابقمه ولی به دلایلی از هم جدا شدیم
کوک: میشه بپرسم چه دلایلی وچرا دوستاش میخوان ازت انتقام بگیرم؟
ات: میشه اول بریم یچیزی بخوریم، من گشنمه
کوک: او اره
ویو نویسنده
کوک بلند شد لباس هاشو تنش کرد ویه هودی به ات داد تابپوشه خودشم از اتاق رفت بیرونو مشغول اماده کردن صبحانه شد بعد چند مین ات اومد وباهم صبحونه خوردن
بعدش روکرد به ات و گفت: میشه الان بپرسم چرا دوستای
دوس پسر سابقت میخوان ازت انتقام بگیرن؟
ات: اومم... خب بزار از اول برات توضیح بدم
منو ویکی همو تویه دانشگاه دیدیم وباهم دوست شدیم
بعد یه مدت من دانشگاه رو ول کردمو رفتم مربی دفاع شخصی شدم از اون موقع من دیگه ویکی رو ندیدم تا اینکه یروز اومد به باشگاهی که من اونجا مربی بودم وقتی همو دیدیم خیلی ذوق کردیم بعد چن وقت ویکی بهم اعتراف کردو چون دوسش داشتم رفتیم تو رابطه بعد چهار ماه فهمیدم ویکی قاچاق آدم میکنه و به خاطر وجدانم اونو لو دادم الان هم ویکی تو زندانه و تقریبا یه ساله دیگه آزاد میشه حالا دوستاشم هر چن وقت یه بار میان سمتم که انتقام بگیرن منم هر دفعه کتکشون میزنم ولی این بار خیلی زیاده روی کردن، حالا دارم براشون...
کوک:....
_________________________
بااینکه شرطا رو نرسوندین ولی چون۲۰تایی شدیم گذاشتم
ولی یه سوال چرا لایک نمیکنید بخدا لایک کنید چیزی ازتون کم نمیشه
بره پارت بعد ۳تا لایک و۵تاکامنت کافیه
پارت چهارم
*صبح* (حال نداشتم بقیه ی اسمات رو بنویسم)
ویوات
بیدار شدم که دیدم تو بغل کوکم اون هنوز خوابه
وای خدا چقدر از نزدیک کیوته ولی کی فکر میکرد کوک عضو گروه بی تی اس باکلی فن و....
باکره گیمو ازم بگیره، داشتم همینجوری نگاش میکردم که بیدار شد
کوک: هاااا *خمیازه* کی بیدار شدی؟
ات: یه چن دقیقه ای میشه
کوک: خوبی؟ دردنداری؟
ات: خوبم فقط یکم دلم درد میکنه، راستی بابت دیشب متاسفم روی رفتارام کنترل نداشتم
کوک: تو رو رفتارت کنترل نداشتی من که میدونستم دارم چیکار میکنم، پس متاسف نباش *لبخند*
ات: ولی چرا دیشب منو اوردی خونت، میتونستی بزاری با دوستم برم
کوک: چون... چون.... دوست دارم
ات: چییی😶
کوک: از لحظه ای که وارد شدی توجهمو جلب کردیو نمیتونستم ازت چشم بردارم... دیگه بعدشم که این اتفاقا افتاد
ات:.....
کوک: خب تو نظرت درباره من چیه؟
ات: من... خب... چیزه....(اخه دیگه این فک کردن داره)
میشه بیشتر باهات آشنابشم
کوک: آره معلومه که میشه ولی یه سوال دارم، بپرسم؟
ات: اره بپرس
کوک: ویکی کیه؟ دیشب وقتی داشتی بادوستت حرف میزدی اسمشو شنیدم
ات: ویکی دوس پسره سابقمه ولی به دلایلی از هم جدا شدیم
کوک: میشه بپرسم چه دلایلی وچرا دوستاش میخوان ازت انتقام بگیرم؟
ات: میشه اول بریم یچیزی بخوریم، من گشنمه
کوک: او اره
ویو نویسنده
کوک بلند شد لباس هاشو تنش کرد ویه هودی به ات داد تابپوشه خودشم از اتاق رفت بیرونو مشغول اماده کردن صبحانه شد بعد چند مین ات اومد وباهم صبحونه خوردن
بعدش روکرد به ات و گفت: میشه الان بپرسم چرا دوستای
دوس پسر سابقت میخوان ازت انتقام بگیرن؟
ات: اومم... خب بزار از اول برات توضیح بدم
منو ویکی همو تویه دانشگاه دیدیم وباهم دوست شدیم
بعد یه مدت من دانشگاه رو ول کردمو رفتم مربی دفاع شخصی شدم از اون موقع من دیگه ویکی رو ندیدم تا اینکه یروز اومد به باشگاهی که من اونجا مربی بودم وقتی همو دیدیم خیلی ذوق کردیم بعد چن وقت ویکی بهم اعتراف کردو چون دوسش داشتم رفتیم تو رابطه بعد چهار ماه فهمیدم ویکی قاچاق آدم میکنه و به خاطر وجدانم اونو لو دادم الان هم ویکی تو زندانه و تقریبا یه ساله دیگه آزاد میشه حالا دوستاشم هر چن وقت یه بار میان سمتم که انتقام بگیرن منم هر دفعه کتکشون میزنم ولی این بار خیلی زیاده روی کردن، حالا دارم براشون...
کوک:....
_________________________
بااینکه شرطا رو نرسوندین ولی چون۲۰تایی شدیم گذاشتم
ولی یه سوال چرا لایک نمیکنید بخدا لایک کنید چیزی ازتون کم نمیشه
بره پارت بعد ۳تا لایک و۵تاکامنت کافیه
۴.۱k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.