شهادت مبارک داداشی 🥺🤍
همرزم شهید نوری به نقل از فرمانده گردان می گوید:
نصف شب بابک فرمانده رو بیدار میکنه و میگه"من فردا شهید میشم، به خانوادم بگو حلالم کنن"
فرمانده میگه"حرف الکی نزن برو بزار بخوابیم"
میخوابه و خواب میبینه که بابک شهید شده و از خواب میپره...
پیش خودش میگه"نکنه بابک فردا شهید بشه؟!"
نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهونه ای بابک رو با خودش عقب ببره و یه جایی جاش بزاره...
دوباره میخوابه و صبح از خواب بیدارش میکنن و میگن باید آتیش بریزیم رو سر دشمن...
تو این شلوغی ها نقشه اش یادش میره...
چند ساعت بعد موقع ناهار خمپاره میخوره بین شهید نظری،کاید خورده که کنار ماشین نشسته بودن در حال خوردن ناهار.
در ماشین نیمه باز بود و پای راست بابک هم بیرون...
بابک از ناحیه پا شدیدا مجروح میشه...
قصد داشتند بابک رو با آمبولانس به عقب برگردانند که آمبولانس راه رو گم میکنه و چند ساعت بعد بابک شهید میشه!
انگار همه چی دست به دست هم دادند که بابک ۱۳۹۶/۸/۲۷ درست ظهر شهادت امام رضا (ع) با اینکه از اولین اعزامش به سوریه یک ماه هم نگذشته بود شهید بشه...
#داداش_بابک
#رفیق_شهیدم
نصف شب بابک فرمانده رو بیدار میکنه و میگه"من فردا شهید میشم، به خانوادم بگو حلالم کنن"
فرمانده میگه"حرف الکی نزن برو بزار بخوابیم"
میخوابه و خواب میبینه که بابک شهید شده و از خواب میپره...
پیش خودش میگه"نکنه بابک فردا شهید بشه؟!"
نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهونه ای بابک رو با خودش عقب ببره و یه جایی جاش بزاره...
دوباره میخوابه و صبح از خواب بیدارش میکنن و میگن باید آتیش بریزیم رو سر دشمن...
تو این شلوغی ها نقشه اش یادش میره...
چند ساعت بعد موقع ناهار خمپاره میخوره بین شهید نظری،کاید خورده که کنار ماشین نشسته بودن در حال خوردن ناهار.
در ماشین نیمه باز بود و پای راست بابک هم بیرون...
بابک از ناحیه پا شدیدا مجروح میشه...
قصد داشتند بابک رو با آمبولانس به عقب برگردانند که آمبولانس راه رو گم میکنه و چند ساعت بعد بابک شهید میشه!
انگار همه چی دست به دست هم دادند که بابک ۱۳۹۶/۸/۲۷ درست ظهر شهادت امام رضا (ع) با اینکه از اولین اعزامش به سوریه یک ماه هم نگذشته بود شهید بشه...
#داداش_بابک
#رفیق_شهیدم
۹.۷k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.