📝
📝
کاش قاصدکی بودم
بی وزن ،
که نسیم من را رو به حوالی تو
سوق می داد .
لب پنجره ات رهایم می کرد .
تو ؛
برای تماشای غروب
پشت پنجره می آمدی ،
چشمت به من میخورد و دست دراز میکردی و
در میان دستان تو حبس می شدم
به گوش خود نزدیکم میکردی
و من
در آن نجوا می کردم :
چقدر تو را " دوست دارم "
👤سعیده سناوندی
کاش قاصدکی بودم
بی وزن ،
که نسیم من را رو به حوالی تو
سوق می داد .
لب پنجره ات رهایم می کرد .
تو ؛
برای تماشای غروب
پشت پنجره می آمدی ،
چشمت به من میخورد و دست دراز میکردی و
در میان دستان تو حبس می شدم
به گوش خود نزدیکم میکردی
و من
در آن نجوا می کردم :
چقدر تو را " دوست دارم "
👤سعیده سناوندی
۱۱.۸k
۰۴ فروردین ۱۴۰۰