کاش قاصدکی بودم

📝

کاش قاصدکی بودم
بی وزن ،
که نسیم من را رو به حوالی تو
سوق می داد .
لب پنجره ات رهایم می کرد .
تو ؛
برای تماشای غروب
پشت پنجره می آمدی ،
چشمت به من میخورد و دست دراز میکردی و
در میان دستان تو حبس می شدم
به گوش خود نزدیکم میکردی
و من
در آن نجوا می کردم :
چقدر تو را " دوست دارم "

👤سعیده سناوندی
دیدگاه ها (۵)

سلام صبحتون بخیر

ناامید نشسته ام، خاطراتت را مرورمیکنم، خط به خط، لحظه به لحظ...

تقدیم به دوستان فروردینی

خانه دل را تکاندیم و نیفتادی از آن خوش نشین بودی و بردی قلب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط