وسطِ تمامِ بغضایی که شبونه میومد می چسبید کنجِ گلوم کجا ب
وسطِ تمامِ بغضایی که شبونه میومد می چسبید کنجِ گلوم کجا بودی؟
توو تمومِ روزایی که جایِ خالیت همه جا باهام بود، تصویرِ خنده هات از جلو چشمام نمی رفت کجا بودی؟
وقتی که دستات نبود تا قفل بشن تو دستام، نبودی وقتی دلم برایِ شنیدنِ اسمم با صدایِ تو تنگ شده بود.
اون لحظه ای که رویِ بلندیِ صخرهیِ کنارِ دریا ایستاده بودم و دستامو باز کرده بودم، بویِ دریا رو میکشیدم تو ریه هام هی بو میکشیدم تا مگه بویِ عطرتُ بوی تنتُ دریا با خودش بیاره!
همون لحظه که چشمامو بستمُ فقط دوتا دستاتو آرزو کردم که بپیچه دورِ تنم...
مثلِ اون پیچکا که هی می پیچن به دیوارِ خونه های قدیمی!
تو نبودی، تو دیر اومدی اونقدر که حتی الان تو تنهاییم برات جایی نیست.
حتی با اینکه میدونم تَه تمومِ کوچه هایی که
بدونِ تو قدم میزنم بن بسته...
#مائده_زمان
توو تمومِ روزایی که جایِ خالیت همه جا باهام بود، تصویرِ خنده هات از جلو چشمام نمی رفت کجا بودی؟
وقتی که دستات نبود تا قفل بشن تو دستام، نبودی وقتی دلم برایِ شنیدنِ اسمم با صدایِ تو تنگ شده بود.
اون لحظه ای که رویِ بلندیِ صخرهیِ کنارِ دریا ایستاده بودم و دستامو باز کرده بودم، بویِ دریا رو میکشیدم تو ریه هام هی بو میکشیدم تا مگه بویِ عطرتُ بوی تنتُ دریا با خودش بیاره!
همون لحظه که چشمامو بستمُ فقط دوتا دستاتو آرزو کردم که بپیچه دورِ تنم...
مثلِ اون پیچکا که هی می پیچن به دیوارِ خونه های قدیمی!
تو نبودی، تو دیر اومدی اونقدر که حتی الان تو تنهاییم برات جایی نیست.
حتی با اینکه میدونم تَه تمومِ کوچه هایی که
بدونِ تو قدم میزنم بن بسته...
#مائده_زمان
۴.۹k
۲۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.