دلخوشم با نظم گیسویت پریشانی چرا

دلخوشم  با نظم ِ  گیسویت  ،  پریشانی چرا ؟!
من که مستم با نسیمی ، عطر افشانی چرا ؟!

آینه در آینه ، امشب کـــه مبهوت تو ام
ماه را آورده ای بر چین پیشانی چرا !؟

گاه می خندی و گاهی اشک در می آوری
آه!... عادت کرده ای من  را  برنجانی چرا ؟

بی  تو  هی  دور  و برم  ساز  مخالف  می زنند
مثل هر روزت ، قناری جان !  نمی خوانی  چرا؟

با وجود سرگرانی های مردم می زنی،
بر بساط عاشقیمان چـوب ارزانی چرا؟

جای هیزم خاطرات کهنه مان را یک به یک
در دل شومینه  میخواهی بسوزانی چرا ؟

آخرش می میرم و یک روز می فهمی کسی،
مثل من عاشق نخواهد شد ، پشیمانی چرا؟!

در کنار  من  ولـــی  همواره  فکر ِ رفتنی
تازه پیشم آمدی ، قدری نمی مانی چرا ؟...
دیدگاه ها (۱)

غزل جوانه می زند به لطف یک نگاه توو من سکوت می کنم به احترام...

زیباترین ستایشها نثارآنکه،کاستی هایم رامی بیندوبازهم دوستی ر...

سفر کردهکجا رفتی؟چراتنها؟چرا بی من؟نگفتی سخته دلتنگی؟نگفتی ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط