تک پارتی از یونگی

تک پارتی از یونگی
علامت یونگی _
علامت ا/ت +

رعد و برق میزد و آسمون سیاه رو چند ثانیه ای روشن میکرد و صدای دل خراشی ایجاد میکرد بارون می‌بارید و جاده هارو خیس کرده بود ۱۲ شب عمارت مین یونگی بزرگترین مافیای کره جنوبی، دعوایی بین دو عاشق افتاده بود صدای داد یونگی عمارت رو برداشته بود و خدمتکار هارو میترسوند، خدمتکار ها نه تنها ترسیده بودن بلکه تعجب هم کرده بودن و حق داشتن چون یونگی هیچوقت همسر دوست داشتنیش رو دعوا نمی‌کرد و اینجوری سرش داد نمی‌زد
_چند دفعه بهت بگم نیا محل کارم؟!*داد*

+هق...آخه...دلم برات هق...تنگ شده بود

_خفه شووو*داد*

+یونگی به خدا...هق...من نمیخواستم...

_گفتم خفه شو دخترک هرزه
با یک سیلی دردناک به صورت همسرش حرفش رو تموم کرد، لب همسرش از سیلی اون پاره شده بود و خون میومد
_هیچوقت به حرفم گوش نمیدی همیشه مایع دردسری
باورش نمیشد کسی که یه عمر دوستش داشت و هیچوقت بهش نه نمی‌گفت الان داره بهش فحش میده
_ازت خسته شدم، میدونی...اشتباه کردم که باهات ازدواج کردم نامرا خیلی ازت بهتر بود(اکس یونگی) فردا میریم و طلاق میگیریم
قلب همسرش شکسته بود و باورش نمیشد کسی که یه عمر می‌گفت هیچوقت ترکت نمیکنم الان داره بهش میگه باید طلاق بگیریم؟
+پس...پس همه ی دوستت دارم گفتنات، قربون صدقه رفتنت و...همش الکی بود؟ این بود دوست داشتنت؟
ا/ت با سرعت رفت توی اتاق و درو پشت سرش کوبید و شروع کرد به گریه کردن قلب یونگی به درد اومد، چرا؟ چون کاری کرد که نیمه از وجودش گریه بیوفته مشت محکمی به دیوار زد
_لعنتی...
خدمتکار ها با ترس زل زده بودن به یونگی
_چیه؟ چتونه؟ آدم ندیدید؟ برید سرکارتون*داد*
خدمتکار ها با داد یونگی به خودشون اومدن و سریع برگشتن سرکارشون، الان چند دقیقه از دعوا گذشته بود و ا/ت گریه هاش بند اومده بود توی بالکن اتاق بود و توی افکارش غرق شده بود یونگی وارد بالکن شد
_ا/ت...
ا/ت تا صدای یونگی رو شنید از جا پرید و از یونگی فاصله گرفت
+باشه یونگی ببخشید اصلا همش تقصیر منه فقط خواهش میکنم دوباره منو نزن
یونگی همینطور میومد نزدیکتر
+گفتم ببخشید دیگه نزن منو لطفا
یونگی تن ظریف ا/ت رو در آغوش کشید و روی موهاش رو بوسید
_ببخشید قربونت برم
همینطوری روی موهاش بوسه می‌ذاشت و نوازششون میکرد از نظر یونگی موهای ا/ت ابریشم های درخشانی بود که همیشه برای یونگی می درخشید
_همش تقصیر من بود ببخشید که باعث شدم قلب کوچیک مهربونت به خاطر من ترک بخوره، همه ی حرفای احمقانه ای که زدم از سر عصبانیت بود زندگیم خواهش میکنم منو ببخش
صورت ا/ت رو بین دستاش گرفت و توی چشماش زل زد ا/ت از بغض و لرزش توی صدای یونگی فهمید که از ته دل پشیمونه دلش نمی‌خواست ببینه مرد زندگیش داره گریه میکنه، عشق یعنی همین با اینکه یونگی سرش داد زده بود و بهش سیلی زده بود بازم نمیخواست اشک هاش رو ببینه
+باشه یونگی من بخشیدمت لطفا گریه نکن

_قربونت برم نفسم
لب هاش رو گذاشت روی لب های قلوه ای و صورتی ا/ت و بوسه ی عاشقانه ای رو باهاش شروع کرد قلب هاشون برای هم می تپید و توی بوسه غرق شده بودن و از طمع لب های همدیگه لذت می‌بردن


پایان🦋💜
دیدگاه ها (۶)

بپرسید جواب میدم✨🦋🤍💜

اینجا چندتا بهمنی داریم؟😉منم بهمنی ام نمیدونم چندتا بهمنی تو...

سلام موچی کوچولو های خودم🦋خیلی هاتون میاید توی کامنت ها یا ت...

بچه ها تولد جونگ کوک خیلی ساکت بود اصلا مثل قبل شور و شوق نش...

📜 خیانت درون عشق 📜🫧پارت اول🫧🌈ویو ا/ت 🌈داشتیم مثل بقیه زندگی ...

Dark Blood p3

سه پارتی هیسونگ p۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط