موج پر هیاهوی ساحل انگشتانم را نوازش میکرد وچنگال دستانت
موج پر هیاهوی ساحل انگشتانم را نوازش میکرد وچنگال دستانت زلف پریشانم را باد خنکای را به صورتم تزریق میکرد و نفس هایت گرما را به وجودم کائنات در هیاهوی آرام کردنم بودند و تو روحم را به مصاف جنون می کشاندی از جان من چه طلب داشتی تو ....؟!