موج پر هیاهوی ساحل انگشتانم را نوازش میکرد وچنگال دستانت

موج پر هیاهوی ساحل انگشتانم را نوازش میکرد وچنگال دستانت زلف پریشانم را
باد خنکای را به صورتم تزریق میکرد
و نفس هایت گرما را به وجودم
کائنات در هیاهوی آرام کردنم بودند و
تو روحم را به مصاف جنون می کشاندی
از جان من چه طلب داشتی تو ....؟!

#میم_نوشت
#عاشقانه
دیدگاه ها (۹)

یادمه یکبار گیله مرد گفت : همیشه به حال پرنده ها و پروازشون ...

می دانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم،دنیا تمام تلاشش ر...

‏نترسم که با دیگری خو کنیتو با من چه کردی که با او کنی :)#صا...

گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم عشق آموخت مرا شکل دگر خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط