من خودم را میگویم جای دوری هم نمیروم
من خودم را میگویم جای دوری هم نمیروم...
همین خود من که زاده ی یک ازدواج سنتی هستم...
همین خود من که شعارش همیشه همین بوده عاشق بشوید بعد عهد و پیمانتان را آسمانی کنید...
همین خود من که دم از عشق شیرین و فرهاد میزند و از لیلی شدن و دیوانگی مینویسد حاصل یک ازدواج سنتی است...
حاصل یک ازدواجی که خستگی مرد مخاطبش شبها در یک اخبار شبانگاهی خلاصه میشود و احساس زن مخاطبش به سبزی خرد کردن در یک آشپزخانه کوچک...
حاصل یک ازدواجی که اوج خوشحالی مرد قصه اش در یک استکان چای تازه دم و خنده نقش بسته در چهره زنیست که سی و اندی سالست زیر یک سقف همدم بیقراری هایش بوده...
حاصل یک ازدواجی که تا تب کردن جسم همان زن به گوش مردش برسد هر جای این کره خاکی که باشد شبانه خود را میرساند و پرستار شب و روزش میشود...
حاصل یک ازدواجی که دو کلمه دوستت دارم همیشه با زبان مرد قصه اش ناآشناست، اما لیلی میداند در همین یک جمله، دلم میخواهد یک روز طلوع آفتاب را با تو تماشا کنم چقدر دوستت دارم پنهان شده...
حاصل یک ازدواجی که هیچوقت با کادو و سوپرایزهای گران قیمت و دهان پر کن خلاصه نمیشود،همیشه به وقت تولد فرهاد این قصه، شیرین برایش کلوچه گردویی درست میکند و با یک تبریک صمیمانه برق در چشمان فرهادش دیده میشود،چون میدانند عشق و دوست داشتن خریدنی نیست...
حاصل یک ازدواجی که شبهایش با تکست های عاشقانه و شب بخیر های طولانی تمام نمیشود، و فرهاد فقط شبها قبل از خواب گوشش به جمله فردا نهار برایت چه چیزی درست کنم از زبان شیرین عادت کرده...
باز هم بگویم...
من میگویم دلمان را خوش نکنیم به بودن های مجازی که ته خوشحالیش یک قرار در لوکس ترین رستوران شهر، و ماندگاریش مثل عطرهای مارک داریست که به هم هدیه می دهند و بویش همان دو روز اول در سرمان میپیچد،دو روز بعد که همان لباس را بشوریم نه ردپایی از بوی عطر روی لباسمان هست نه خوشحالی که همان شب در آن رستوران در وجودمان بود...
ترسم از این است که با شعارهای ازدواج عاشقانه و مجازی، ردپای عشق واقعی از زندگیمان کمرنگ شود...
#پگاه_دهقان
@Pegah_dehghan
همین خود من که زاده ی یک ازدواج سنتی هستم...
همین خود من که شعارش همیشه همین بوده عاشق بشوید بعد عهد و پیمانتان را آسمانی کنید...
همین خود من که دم از عشق شیرین و فرهاد میزند و از لیلی شدن و دیوانگی مینویسد حاصل یک ازدواج سنتی است...
حاصل یک ازدواجی که خستگی مرد مخاطبش شبها در یک اخبار شبانگاهی خلاصه میشود و احساس زن مخاطبش به سبزی خرد کردن در یک آشپزخانه کوچک...
حاصل یک ازدواجی که اوج خوشحالی مرد قصه اش در یک استکان چای تازه دم و خنده نقش بسته در چهره زنیست که سی و اندی سالست زیر یک سقف همدم بیقراری هایش بوده...
حاصل یک ازدواجی که تا تب کردن جسم همان زن به گوش مردش برسد هر جای این کره خاکی که باشد شبانه خود را میرساند و پرستار شب و روزش میشود...
حاصل یک ازدواجی که دو کلمه دوستت دارم همیشه با زبان مرد قصه اش ناآشناست، اما لیلی میداند در همین یک جمله، دلم میخواهد یک روز طلوع آفتاب را با تو تماشا کنم چقدر دوستت دارم پنهان شده...
حاصل یک ازدواجی که هیچوقت با کادو و سوپرایزهای گران قیمت و دهان پر کن خلاصه نمیشود،همیشه به وقت تولد فرهاد این قصه، شیرین برایش کلوچه گردویی درست میکند و با یک تبریک صمیمانه برق در چشمان فرهادش دیده میشود،چون میدانند عشق و دوست داشتن خریدنی نیست...
حاصل یک ازدواجی که شبهایش با تکست های عاشقانه و شب بخیر های طولانی تمام نمیشود، و فرهاد فقط شبها قبل از خواب گوشش به جمله فردا نهار برایت چه چیزی درست کنم از زبان شیرین عادت کرده...
باز هم بگویم...
من میگویم دلمان را خوش نکنیم به بودن های مجازی که ته خوشحالیش یک قرار در لوکس ترین رستوران شهر، و ماندگاریش مثل عطرهای مارک داریست که به هم هدیه می دهند و بویش همان دو روز اول در سرمان میپیچد،دو روز بعد که همان لباس را بشوریم نه ردپایی از بوی عطر روی لباسمان هست نه خوشحالی که همان شب در آن رستوران در وجودمان بود...
ترسم از این است که با شعارهای ازدواج عاشقانه و مجازی، ردپای عشق واقعی از زندگیمان کمرنگ شود...
#پگاه_دهقان
@Pegah_dehghan
- ۲.۲k
- ۲۵ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط