در خلوت بی انتها و خاکستری عصر
در خلوت بی انتها و خاکستری عصر
بر بلندای آغوشت ایستاده ام
گردن بچرخان
و خیره شو در چشمانم
میخواهم تماشا کنم
رگه های نارنجی غروب را
از آنسوی بلور چشمهایت
که رنگ آبی عشق در آن شناور است
تا دوباره
ترانه ها ترا بسُرایند
و شعرها عشقم را به تو بنویسند....
️
بر بلندای آغوشت ایستاده ام
گردن بچرخان
و خیره شو در چشمانم
میخواهم تماشا کنم
رگه های نارنجی غروب را
از آنسوی بلور چشمهایت
که رنگ آبی عشق در آن شناور است
تا دوباره
ترانه ها ترا بسُرایند
و شعرها عشقم را به تو بنویسند....
️
۲.۲k
۱۸ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.