بستم به تماشای لبت دفتر خود را

بستم به تماشای لبت دفتر خود را
تا با تو بخوانم غزل آخر خود را
شرمنده که درخانه مان بالش قو نیست
بگذار بر این شانه نازک سر خود را
می خندم از آنگونه که ای کاش نبینی
بار غم چشمان تماشاگر خود را
از یک زنی ایرانی سرسخت بعید است
در غصه فراموش کند همسر خود را
این خانه اگر کوچک و این شهر اگر سرد
هرگز به دو عالم ندهم کشور خود را
می بویم و می خواهمت ای خاک گل افشان
آنگونه که آهو بچه ای مادر خود را
بستم به تماشای افق دفتر خود را
تا با تو بخوانم غزل آخر خود را

#ستایش_قلب_سربی
#دلنوشته #عاشقانه_ها
#خاص #دلبرانه #عشق_جان
#دلتنگی #ویسگون #دخترانه #زیبا

#setayeshghalbesorbi ***********
دیدگاه ها (۰)

او را ندیده ام ولی می توانم دوست داشتنش رابا تمامِ وجودم حس ...

جمال ثریا از حس های کوچکِ دوست داشتن نوشته :[همیشه چای کم رن...

گاه گاهی که دلم تنگ شود بهرِ شماعادتم این شده تا رد شوم از ش...

دلم می خواهد در آینه چشمانت بنگرم و بتو بگویم از این همه رنج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط