دلم میخواست بهتر از اینی که هست

دلم می‌خواست بهتر از اینی که هست
سخن می‌گفتم
وقتی که دور از همگان
بخواهی خواب عزیزت را
برای آینه تعبیر کنی
معلوم است که سکوت علامت آرامش نیست
آسوده باش، حالم خوب است
فقط در حیرتم
که از چه هوای رفتن به جائی دور
هی دل بی‌قرارم را پیِ آن پرنده می‌خواند!
به خدا من کاری نکرده‌ام
فقط لای نامه‌هائی به ری‌را
گلبرگ تازه‌ئی کنار می‌بوسمت
جا نهاده و 
بسیار گریسته‌ام
دیدگاه ها (۱)

باید حرف بزنیمگفت و گو کنیمزندگی را دوست بداریمو بی‌ترس و ان...

دوست داشتن توقانونی نیستوقتی که نگاهت,صبر و قرار از وجودم به...

گاه گاهی که دلم می گیردپیش خود می گویمآنکه جانم راسوختیاد می...

بر لبش لبخند نابی صبح ها گل می کند...چایی از این قند پهلوتر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط