حتتتما کپشن رو بخونید
این پیرمرد بسیار عزیز و دوس داشتنی یکی از اهالی مسجده که مدتی در بستر بیماری بود و الحمدلله حالشون خوب شده و مجددا به جمع نمازگزاران برگشته اما داستانش جالبه.👇
رو کرد بهم گفت مدتی که مریض بودم نتونستم نمازامو بخونم خب فکر کردم میخواد در مورد قضای اونها بپرسه اما ادامه داد گفت الان میخوام تسبیحات اربعه رو بخونم یادم نمیاد و یهو بغضش ترکید و گفت هرکار میکنم نمیتونم یادآوری کنم و شروع کرد خیلی معصومانه به گریه😥اونقدر پاک و معصوم نگران نمازش بود که طاقت نیاوردم بغلش کردم توی بغلم کمی گریه کرد گذاشتم آرومتر بشه، پیشونیشو بوسیدم و دلداریش دادم و راهنماییش کردم و گفتم غصه نخور راه حل داره... خلاصه وقتی کامل آروم شد اشکاشو پاک کردم و.... میدونین دوستان! به حالش غبطه خوردم... با خودم گفتم یه پیرمرد خیّر که تمام نمازهاش توی مسجد بوده و از روی کهولت سن و نه عامدانه برخی اجزای نماز رو نمیتونه ادا کنه اینقدر نگران نمازشه؛ اونوقت ما کجای کاریم.
حالمو خعیییلی عوض کرد
رو کرد بهم گفت مدتی که مریض بودم نتونستم نمازامو بخونم خب فکر کردم میخواد در مورد قضای اونها بپرسه اما ادامه داد گفت الان میخوام تسبیحات اربعه رو بخونم یادم نمیاد و یهو بغضش ترکید و گفت هرکار میکنم نمیتونم یادآوری کنم و شروع کرد خیلی معصومانه به گریه😥اونقدر پاک و معصوم نگران نمازش بود که طاقت نیاوردم بغلش کردم توی بغلم کمی گریه کرد گذاشتم آرومتر بشه، پیشونیشو بوسیدم و دلداریش دادم و راهنماییش کردم و گفتم غصه نخور راه حل داره... خلاصه وقتی کامل آروم شد اشکاشو پاک کردم و.... میدونین دوستان! به حالش غبطه خوردم... با خودم گفتم یه پیرمرد خیّر که تمام نمازهاش توی مسجد بوده و از روی کهولت سن و نه عامدانه برخی اجزای نماز رو نمیتونه ادا کنه اینقدر نگران نمازشه؛ اونوقت ما کجای کاریم.
حالمو خعیییلی عوض کرد
۱۲۷.۵k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.