ویو رونا
ویو رونا
بعد از این که اسباب بازی هاشو بهش دادم چون ساعت ۱۱ بود تصمیم گرفتم ناهار درست کنم چون تهیونگ امروز سر تمرین بود حتما خسته هست تهیونگ خیلی جویون رو دوست داره همیشه بعد از اومدن کمپانی میاد سمت من و بغلم میکنه و میره سمت جویون تا شب یا اینکه خسته هست همیشه با جویون بازی میکنه تا احساس تنهایی نکنه منم وقتی هایی که تهیونگ کار داره یا کمپانی میره من باهاش بازی میکنم
* پرش زمانی به ۳ ساعت بعد ساعت ۲ظهر*
دیدم صدای زنگ در اومد رفتم در باز کنم که جویون با پا هایه کوچیکش داشت میومد و بغل کردم تا باهم درو باز کنیم باز کردم و جویون سریع رفت بغل تهیونگ و تهیونگ گفت
تهیونگ = سلام به عشقم و زندگیم
رونا= سلام عزیزم
و اومد جویون رو آروم گذاشت زمین و اومد سمتم تا بغلم کنه جویون داره میاد میونمون و سعی داشت جدامون کنه که خندیدیم و من جویون رو بغل کردم گفتم
رونا= خوب بسته دبگه بیاید بریم ناهار
تهیونگ= اوکی جویون الان میتونه غذایی که ما میخوریم رو بخوره
رونا= من براش پوره ی سیب زمینی درست کردم غذای مورده علاقه ی پسرم
غذا رو خوردیم و تهیونگ رفت با جویون بازی کنه که گفتم
رونا= تهیونگ تو برو بخواب منم میخوام جویون رو بخوابونم باید بعد از ناهار بخوابه وگرنه بد خواب میشه
تهیونگ = اوکی منم خیلی خستم نیاز به خواب دا( که با صدای گریه ی جویون تهیونگ حرف تهیونگ قطع شد و جویون رو بغل کرد)
تهیونگ= بابایی چرا داری گریه میکنی من فداتشمممم
رونا= به خواطر دندونش هست باید بریم پیش دکتر
تهیونگ = از کی این طوری شد
رونا= از دو روز پیش
تهیونگ = امروز غروب نمیرم کمپانی بریم پیش دکتر تا یه نگاهی به دندون پسر خوشگلم بندازه
رونا = اوکی به نن برم بخوابونمش
بعد از این که اسباب بازی هاشو بهش دادم چون ساعت ۱۱ بود تصمیم گرفتم ناهار درست کنم چون تهیونگ امروز سر تمرین بود حتما خسته هست تهیونگ خیلی جویون رو دوست داره همیشه بعد از اومدن کمپانی میاد سمت من و بغلم میکنه و میره سمت جویون تا شب یا اینکه خسته هست همیشه با جویون بازی میکنه تا احساس تنهایی نکنه منم وقتی هایی که تهیونگ کار داره یا کمپانی میره من باهاش بازی میکنم
* پرش زمانی به ۳ ساعت بعد ساعت ۲ظهر*
دیدم صدای زنگ در اومد رفتم در باز کنم که جویون با پا هایه کوچیکش داشت میومد و بغل کردم تا باهم درو باز کنیم باز کردم و جویون سریع رفت بغل تهیونگ و تهیونگ گفت
تهیونگ = سلام به عشقم و زندگیم
رونا= سلام عزیزم
و اومد جویون رو آروم گذاشت زمین و اومد سمتم تا بغلم کنه جویون داره میاد میونمون و سعی داشت جدامون کنه که خندیدیم و من جویون رو بغل کردم گفتم
رونا= خوب بسته دبگه بیاید بریم ناهار
تهیونگ= اوکی جویون الان میتونه غذایی که ما میخوریم رو بخوره
رونا= من براش پوره ی سیب زمینی درست کردم غذای مورده علاقه ی پسرم
غذا رو خوردیم و تهیونگ رفت با جویون بازی کنه که گفتم
رونا= تهیونگ تو برو بخواب منم میخوام جویون رو بخوابونم باید بعد از ناهار بخوابه وگرنه بد خواب میشه
تهیونگ = اوکی منم خیلی خستم نیاز به خواب دا( که با صدای گریه ی جویون تهیونگ حرف تهیونگ قطع شد و جویون رو بغل کرد)
تهیونگ= بابایی چرا داری گریه میکنی من فداتشمممم
رونا= به خواطر دندونش هست باید بریم پیش دکتر
تهیونگ = از کی این طوری شد
رونا= از دو روز پیش
تهیونگ = امروز غروب نمیرم کمپانی بریم پیش دکتر تا یه نگاهی به دندون پسر خوشگلم بندازه
رونا = اوکی به نن برم بخوابونمش
۱۰.۶k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.