خانه عشق p1
ا.ت وقتی که بچه بود خانواده درستی نداشت پدرش مواد میکشید و مادرش خونه این و اون کار میکرد و برادر بزرگترش به یه دختره ره که دوستش داشت به خاطر سوتفاهم کشت و خانواده دختره از داداش ا.ت شکایت کردن و داداش رو زندان بردن و ا.ت داخل مدرسه به خاطر خانوادش هیچ دوستی نداشت ولی ا.ت خیلی توی درساش خوب بود
۲۰سال بعد
ا.ت بزرگ شد و به دانشگاه در سئول فرستاده شد و خانوادش در بوسان زندگی میکردن داخل دانشگاه پسری به اسم سوهو از ا.ت خوشش میومد ولی از طرفی دوست ا.ت لوسی از سوهو خوشش میومد و ا.ت از این قضیه که سوهو اونو دوست داره خبر نداشت
ویو ا.ت
ساعت شیش با آلارم گوشی بیدار شدم و دست و صورتم رو شستم و میز صبحونه رو آماده کردم بعد از خوردن صبحونه لباس فورم رو پوشیدم و به طرف دانشگاه رفتم وقتی وارد کلاس شدم استاد نیومده بود و من رفتم سمت لوسی
ا.ت : سلام صبح بخیر
لوسی : سلام
ا.ت : چرا انقد فسی اتفاقی افتاده
لوسی : میخواستی چی بشه امروز که سوهو داشت با دوستش حرف میزد دیدم داره میگه که یه دختره رو دوست داره
ا.ت : خب؟
لوسی : خب به جمالت
ا.ت : از کجا معلوم شاید اون دختر تو باشی
لوسی : نمیدونم امروز میخوام بهش اعتراف کنم
استاد اومد و کلاس تموم شد...
ادامه دارد...
اکه حمایت زیاد بشه پارت بعدی رو میزارم اگه بد شد ببخشید چون این اولین فیکی هست که مینویسم🥲🎀🌻
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.