پارت 20دلبر نازم
پارت 20دلبر نازم
ارسلان زنگ زد
- سیلام خانمم
+ سلام خوبی
- خوبم تو خوبی
+ مرسی کاری داشتی
- آها راستی دیانا قرار امشب یادتون نره الان ساعت ۲ ها آماده باشید ما هفت و نیم میآیم
+ باش حواسم هست کاری نداری
- نه بای
خدافظی کردم و قطع کردم هنوز وقت داشتم تصمیم گرفتیم بریم آرایش گله تا خودمون رو اصلاح کنیم
من ابروهامو ور داشتم
موهامو هم رنگ کردم پایینش رو طلایی کردم که خیلی بهم میومد
ساعت ۳ اومدیم چهار ساعت وقت بود گرفتم خوابیدم ساعت چهار برادر شدم و رفتم حموم اومدم بیرون و اون لباس ست با ارسلان و پوشیدم یه شلوار لوله تفنگی سیاه پوشیدم با شال سیاه و کفش صورتی مشکی مو هم دم در بودن
رفتم سراغ آرایش
کرم پودر زدم
یه زر کالباسی زدم
یه کم اروهامو مداد کشیدم چون آرایشگاه فقط ور داشتم
خط چشم زدم ریمل زدم و آماده شدم
نیکا هم یه لباس زرد پوشیده بود با یه شال نارنجی زرد و سفید
یه ساپورت سیاه پوشیده بود و آرایش ابروهاشو مداد کشیده بود
رژ گونه نارنجی
ماتیک قرمز
سایه چشم نارنجی
کرم پودر ریمل خط چشم مهدیس اینام خاضر شدن
ارسلان زنگ زد گفت بریم ویلای اونا و من برای ارسلان لباس انتخاب کنم
همون لباس رو با یه شلوار لی دودی ور داشتم و گزاشتم رو تخت
ارسلان اینا ساعت هفت اومدن و آماده شدن ساعت ۷:۳۰ رفتیم گردش
اپل رفتیم شهربازی ارم
رفتیم ترن هوایی تو اوج بودیم که یه جیغ بنفششششش کشیدم
ارسلان زنگ زد
- سیلام خانمم
+ سلام خوبی
- خوبم تو خوبی
+ مرسی کاری داشتی
- آها راستی دیانا قرار امشب یادتون نره الان ساعت ۲ ها آماده باشید ما هفت و نیم میآیم
+ باش حواسم هست کاری نداری
- نه بای
خدافظی کردم و قطع کردم هنوز وقت داشتم تصمیم گرفتیم بریم آرایش گله تا خودمون رو اصلاح کنیم
من ابروهامو ور داشتم
موهامو هم رنگ کردم پایینش رو طلایی کردم که خیلی بهم میومد
ساعت ۳ اومدیم چهار ساعت وقت بود گرفتم خوابیدم ساعت چهار برادر شدم و رفتم حموم اومدم بیرون و اون لباس ست با ارسلان و پوشیدم یه شلوار لوله تفنگی سیاه پوشیدم با شال سیاه و کفش صورتی مشکی مو هم دم در بودن
رفتم سراغ آرایش
کرم پودر زدم
یه زر کالباسی زدم
یه کم اروهامو مداد کشیدم چون آرایشگاه فقط ور داشتم
خط چشم زدم ریمل زدم و آماده شدم
نیکا هم یه لباس زرد پوشیده بود با یه شال نارنجی زرد و سفید
یه ساپورت سیاه پوشیده بود و آرایش ابروهاشو مداد کشیده بود
رژ گونه نارنجی
ماتیک قرمز
سایه چشم نارنجی
کرم پودر ریمل خط چشم مهدیس اینام خاضر شدن
ارسلان زنگ زد گفت بریم ویلای اونا و من برای ارسلان لباس انتخاب کنم
همون لباس رو با یه شلوار لی دودی ور داشتم و گزاشتم رو تخت
ارسلان اینا ساعت هفت اومدن و آماده شدن ساعت ۷:۳۰ رفتیم گردش
اپل رفتیم شهربازی ارم
رفتیم ترن هوایی تو اوج بودیم که یه جیغ بنفششششش کشیدم
۸.۶k
۱۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.