بوی سیگار شدیدی آمد

بوی سیگار شدیدی آمد...
با خودم میگویم
نکند باز پدر غمگین است؟!؟
نکند باز دلش...؟!؟؟
پله ها را دو به یک طی کردم تا رسیدم بر بام
پدرم را دیدم
زیر آوار غرورش مدفون...
زیر لب زمزمه داشت
که خدا عدل کجاست؟
که چرا مزه فقر وسط سفره ماست؟!؟
و چراها و چراهای دگر...
دل من هم لرزید مثل زانوی پدر
دیدن این صحنه آن چنان دشوار بود
که مرا شاعر کرد...!

احمد شاملو
دیدگاه ها (۳)

کووووووووووفتش بشه الهی گیر کرده باشه تو حلقش...

گفتی مرا نبوس ، به قرآن نمی شودمن باشم و تو باشی و باران .....

, من هوا را بی نفسهای "تو" حاشا می کنمتار و پود عشق را در "ت...

از روزیکه نامت ملکه ی ذهنمـــ شد،احساســ می کنمــ جمجمه امــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط