فیک(مافیای خشن)
فیک(مافیای خشن)
(پارت دوم)
*:رفتیم بالا که جونگ کوک..
#:الان چراا باید ازدواج کنیم ؟؟
*:چه میدونم خانواده هامون مجبورمون کردن..
#:بیا ازدواج سوری کنیم؟
*:چرا به فکر خودم نرسید برای اولین بار خوب فکری بود.
ویو ا/ت:
*:توی پله ها دست همو گرفتیم که طبیعی به نظر بیاد تا رسیدیم پایین همه برامون دست زدن و مامان باباهاشون گفتن که مبارک باشه .
ویو جونگ کوک:
#:ما یه ازدواج سوری کردیم و قرار شد که ا/ت بیاد عمارت من زندگی کنه.
*:چمدونم بستم و جونگ کوک گفت ا/ت کجایی دیر میشه ها؟!!
بهش گفتم باشه اومدم
#:ا/ت اومد پایین با لبخند فیک داستای همو گرفتیم و نشستیم تو ماشین تا نصف راه انگار روزه سکوت گرفته بودیم ا/ت گفت:
*:ج...ج..جونگ کوک ببخشید یه چیزی بگم.؟
#:بگو جانم
*:میشه تا ...... توی راهیم ...برام خوراکی بگیری؟؟!(با خجالت گفت البته🤣😅)
#:چشم حتما اخه خودمم هوس کرده بودم.
*:هورااا.... مرسی !!
ویو کوک:
#:وایی چقدر ا/ت وقتی خجالت میکشه کیوت میشه (ای خدا😄)
اوه من چمشده !!!
رسیدم نزدیکای عمارت وایسادم تا خوراکی بگیرم که.......
(بچه درسته شرط انجام نشده بود ولی دیگه گذاشتم🤣🤣)
(پارت دوم)
*:رفتیم بالا که جونگ کوک..
#:الان چراا باید ازدواج کنیم ؟؟
*:چه میدونم خانواده هامون مجبورمون کردن..
#:بیا ازدواج سوری کنیم؟
*:چرا به فکر خودم نرسید برای اولین بار خوب فکری بود.
ویو ا/ت:
*:توی پله ها دست همو گرفتیم که طبیعی به نظر بیاد تا رسیدیم پایین همه برامون دست زدن و مامان باباهاشون گفتن که مبارک باشه .
ویو جونگ کوک:
#:ما یه ازدواج سوری کردیم و قرار شد که ا/ت بیاد عمارت من زندگی کنه.
*:چمدونم بستم و جونگ کوک گفت ا/ت کجایی دیر میشه ها؟!!
بهش گفتم باشه اومدم
#:ا/ت اومد پایین با لبخند فیک داستای همو گرفتیم و نشستیم تو ماشین تا نصف راه انگار روزه سکوت گرفته بودیم ا/ت گفت:
*:ج...ج..جونگ کوک ببخشید یه چیزی بگم.؟
#:بگو جانم
*:میشه تا ...... توی راهیم ...برام خوراکی بگیری؟؟!(با خجالت گفت البته🤣😅)
#:چشم حتما اخه خودمم هوس کرده بودم.
*:هورااا.... مرسی !!
ویو کوک:
#:وایی چقدر ا/ت وقتی خجالت میکشه کیوت میشه (ای خدا😄)
اوه من چمشده !!!
رسیدم نزدیکای عمارت وایسادم تا خوراکی بگیرم که.......
(بچه درسته شرط انجام نشده بود ولی دیگه گذاشتم🤣🤣)
۱۵.۲k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.