درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت به او گفت آدم پدر من

درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و میخواهم برادرانه سهم مرا بدهی.
خواجه به غلام خود گفت یک فلوس (سکه سیاه) به او بده.
درویش گفت ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟
خواجه گفت:
ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدرهم به تو نمیرسد...

📕 کشکول شیخ بهائی


#کتاب
#کتاب_خوانی
#یار_مهربان
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابخانه
#کتاب_دوست_خوب_من
#ادبیات
#انتشارات
#کتاب_خوب
#معرفی_کتاب
#read_a_book
دیدگاه ها (۰)

‏ و دیگر هیچ... اندکی خورشید، کمی جریان هوا، تعدادی درخت، که...

ﺗﻨﺪﯾﺴﯽ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﻓﻨﻼﻧﺪ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮﺍﻥ:« ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻏﺮﻕ ﺷ...

دوری، گاهی دردآور نیستاما دردآور فاصله گرفتن کسی از تو است ک...

#کتاب #کتاب_خوانی #یار_مهربان#کتاب_خوب_بخوانیم #کتابخانه #کت...

#کتاب #کتاب_خوانی #یار_مهربان#کتاب_خوب_بخوانیم #کتابخانه #کت...

#کتاب #کتاب_خوانی #یار_مهربان#کتاب_خوب_بخوانیم #کتابخانه #کت...

#کتاب #کتاب_خوانی #یار_مهربان#کتاب_خوب_بخوانیم #کتابخانه #کت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط