به دو زلف یار دادم دل بی قرار ...

به دو زلف یار دادم دل بی قرار خود را

چه کنم سیاه کردم همه روزگار خود را


‎‌‌
‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌
دیدگاه ها (۵)

بوسه های مجازی...!هوسهای سرد...!آغوشهای خیالی...!حرفهای مبهم...

امشب دلی کشیدم ؛شبیه نیمه سیبی، که به خاطر لرزش دستانم،در زی...

زنی که ساعت ها ،به عکست خیره می‌شود ...!قربان صدقه‌ات میرود ...

جز #تُ هیچکس نمی تواندجانم رابه لبم بیاوردصدایم کن

یار از بپرسد چرته‌زی تا من دل خود خون کنمبه کوهستان کورمدی ه...

گفت،چرا با لب های خاموش بسوزگفتمغم هجر یار دارم چه کنم در دل...

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ںماندهِ در دِلم دگر ٹواں دورئ ! ‌ ‌

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط