من ازآغازشب تامرزصبح

من ازآغازشب تامرزصبح،
باآیه های عشق درخلوت،
توراباشعرمی خوانم.
توراتکرارکنان بردفترم ترسیم می سازم.
وازمفهوم نام تو،درآن تاریکی ممتد هزاران شعله کوچک و
هزاران روشنک بایادتودرقلب شب تصویرمی سازم.
وآنگاه بی رمق باروشنک های خیالی،تاسحربیدارمی مانم.
ومن بی وقفه بافریادتوراباشعرمی خوانم.
تورادرلحظه دلتنگی وتردید،
درون شعرهایم می یابم.
واین راهیست؛برای لمس تو،
میان واژه های بالغ احساس...
دیدگاه ها (۱)

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺗﺎ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ / ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﯾﻞﺧﻮﺏ ﺗﻮ ﺑﻨﮕﺮﯾﻢﺷ...

باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگرباز ...

من نشانی شهرت را گم کرده ام...آخر کو نشانی تا بدانم در دیار ...

ﻫﻤﭽﻮ ﻧﯽ ﻣﯽ ﻧﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺳﻮﺩﺍﯼ ﺩﻝﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺟﺎﯼ ﺩﻝﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط