هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم

هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم
خودم را زدم به فراموشی
اما کجای این فراموشی به فراموشی می ماند؟ وقتی هر روز به وقت تنهایی ام سراغی از خاطراتت میگیرم
لب پنجره می ایستم
خیره به نقطه ای نامعلوم
میبینمت که میخندیدی که میرقصیدی که در آغوشم آرام میشدی
فرق زیادی ست جانم
فرق زیادی ست بین کسی که فراموش میکند با کسی که خودش را به فراموشی میزند...!

دیدگاه ها (۱)

اگر بارها رها شدم عیبی ندارد... خوش به حالم که دست هیچ کسی ر...

یه وقت هایی به یه جایی توو زندگیت میرسی که از خودت سوال میپر...

میدونی خوبیی بارون چچیه؟؟؟؟زیر بارون هیچ کی اشکاتو نمی بینه

از همه بدتر انتظار کشیدن برای کسیست که خبر ندارد منتظرشی 😔

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط