و ما در پردهی نهایی در یک کشتی طوفانزده نشستهایم گر

و ما، در پرده‌ی نهایی، در یک کشتی طوفان‌زده نشسته‌ایم، گرفتار یک اقیانوس خروشانیم، آواره‌ی یک دریای بیکران.


ما که ناممان ایرانی است، متولدین این چند دهه، زندگان این سالها، فرزندان این سرزمین، همه و همه، هرجا که زندگی می‌کنیم، نبضمان هم‌صدا می‌زند، یک هوا را نفس می‌کشیم، برای یک میلاد شاد می‌شویم، پای یک گور می‌گرییم.

همین هم هست که جشن‌هایمان، هرچقدر کوچک، قدمهایمان، هر چقدر لرزان، لبخنهایمان هرچقدر محو، همه انعکاس یک روح جمعی است.

پس نه از کوچکی جشن‌هایمان شرمنده‌ایم، نه از دلسردی گاه و بیگاه دلهایمان. نه از شکستگی پاروهایمان شرمساریم، نه از خستگی‌هایمان سر‌افکنده.

ساحل یک‌روز از دور پیدا خواهد شد...


#خاص #عمومی #ایرانی #واقعیت_تلخ
دیدگاه ها (۱۴۰)

مَعشوقه جان ..ما نَسل عاشِق های سوخته ایموقتی همه چیزمان مجا...

ﺍﺯ کورش بزرگ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﻄﻮﺭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯽ حکومتت ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻨﺎ ﮐﻨﯽ؟...

"من از تنهاییم لذت می‌برم"این اسم شیکی است که روی هراسمان می...

مژدگانی بده عباس که خواهر آمدخاطر آسوده که با چادر و معجر آم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط