اون سالها که کارمند بودم یبار، سه چهار روز تعطیلی رسمی رو
اون سالها که کارمند بودم یبار، سه چهار روز تعطیلی رسمی رو به چند روز مرخصی اضافه کردم و راهی پاوه شدم.
وسط راه تو اینترنت واسه جایی برای اقامتم میگشتم که چشمم به شماره یه بومگردی خورد، به صاحبش" آزاد" زنگ زدم و گفتم: برای امشب جا دارید؟
جواب داد: جا داریم، ولی اگر با اتوبوسید باید ماشین بفرستیم دنبالتون. چون ما از جاده اصلی یه نیم ساعتی راه داریم و شما دیر وقت میرسید سر دوراهی پاوه-باینگان.
دوازده شب وسط جاده از اتوبوس پیاده شدم و دو مردی که با پراید منتظرم بودند رو دیدم، تو جاده تاریک و پر پیچ و خم یه نیم ساعتی رفتیم تا رسیدیم به ساتیاری. تو راه به خودم میگفتم چه کاری بود کردم، کجا دارم میرم!
چند ردیف پله ای که با تیکه هایی از سنگ درست کرده بودند رو بالا رفتم تا رسیدم به در اقامتگاه. واردش شدم و چشمم خورد به دای، با لبخند ملیحش اومد استقبالم و اتاقم رو نشونم داد.
هیچ کسی جز من مهمون اقامتگاه نبود، ساعت از دو گذشته بود که تو آشپزخونه صدای چندتا خانم اومد. اومدم بیرون و رفتم کنارشون نشستم، افسون و عسرین بودند دخترهای دای. دلمه میپیچیدن، گفتن: میخوای فردا با ما بیای ییلاق؟ ما داریم میریم بالای کوه! از خداخواسته قبول کردم و منم مشغول دلمه پیچیدن شدم.
صبح به همراه کل خانواده رفتیم ییلاق و من پا به پای دای دویدم و شیر دوشیدم و از چشمه آب آوردم و تا سه روز بعدش هم این زندگی رو ادامه دادم.
روز چهارم که از خواب بیدار شدم دای تو اقامتگاه نبود، به افسون گفتم چرا من رو بیدار نکردید؟ دای رفت ییلاق و من موندم؟
خندید و گفت: تعطیلی تموم شده و دای رفته سر کار! برو خانه بهداشت روستا پیداش میکنی.
وقتی وارد خانه بهداشت شدم خشکم زد. دایی که کارهای اقامتگاه رو میکردو به مهمونا میرسید، از اونور گله رو میدوشید و کشک و دوغ و نون درست میکرد، حالا پشت کامپیوتر نشسته بود و داشت کار بیمه روستاییهارو انجام میداد. بهورز روستا بود. تمام وجودم پر از تحسین شد، دیگه دل کندن ازش برام سختتر از قبل شده بود. تا آخر تعطیلاتم اونجا موندم و بعد از اون هر بار مشتاقتر به اونجا برگشتم.
@satiar_eco_camp
@vahed_heidari
#دای#داستان#کرمانشاه#ساتیاری#سفر#کوله_گردی#روستاگردی#داستان_قدیمی#خاطره#مرخیل#اورامانات#مسافرت#تجربه#کوهستان#ییلاق#بهار#اقامتگاه_بومگردی#هاستل#بومگردی
#satiari#kermanshah#kurdistan#ecotourism#ecolodge#villagelife#localculture#kurdishdress#seeIran#Iranlandscape #irannature
وسط راه تو اینترنت واسه جایی برای اقامتم میگشتم که چشمم به شماره یه بومگردی خورد، به صاحبش" آزاد" زنگ زدم و گفتم: برای امشب جا دارید؟
جواب داد: جا داریم، ولی اگر با اتوبوسید باید ماشین بفرستیم دنبالتون. چون ما از جاده اصلی یه نیم ساعتی راه داریم و شما دیر وقت میرسید سر دوراهی پاوه-باینگان.
دوازده شب وسط جاده از اتوبوس پیاده شدم و دو مردی که با پراید منتظرم بودند رو دیدم، تو جاده تاریک و پر پیچ و خم یه نیم ساعتی رفتیم تا رسیدیم به ساتیاری. تو راه به خودم میگفتم چه کاری بود کردم، کجا دارم میرم!
چند ردیف پله ای که با تیکه هایی از سنگ درست کرده بودند رو بالا رفتم تا رسیدم به در اقامتگاه. واردش شدم و چشمم خورد به دای، با لبخند ملیحش اومد استقبالم و اتاقم رو نشونم داد.
هیچ کسی جز من مهمون اقامتگاه نبود، ساعت از دو گذشته بود که تو آشپزخونه صدای چندتا خانم اومد. اومدم بیرون و رفتم کنارشون نشستم، افسون و عسرین بودند دخترهای دای. دلمه میپیچیدن، گفتن: میخوای فردا با ما بیای ییلاق؟ ما داریم میریم بالای کوه! از خداخواسته قبول کردم و منم مشغول دلمه پیچیدن شدم.
صبح به همراه کل خانواده رفتیم ییلاق و من پا به پای دای دویدم و شیر دوشیدم و از چشمه آب آوردم و تا سه روز بعدش هم این زندگی رو ادامه دادم.
روز چهارم که از خواب بیدار شدم دای تو اقامتگاه نبود، به افسون گفتم چرا من رو بیدار نکردید؟ دای رفت ییلاق و من موندم؟
خندید و گفت: تعطیلی تموم شده و دای رفته سر کار! برو خانه بهداشت روستا پیداش میکنی.
وقتی وارد خانه بهداشت شدم خشکم زد. دایی که کارهای اقامتگاه رو میکردو به مهمونا میرسید، از اونور گله رو میدوشید و کشک و دوغ و نون درست میکرد، حالا پشت کامپیوتر نشسته بود و داشت کار بیمه روستاییهارو انجام میداد. بهورز روستا بود. تمام وجودم پر از تحسین شد، دیگه دل کندن ازش برام سختتر از قبل شده بود. تا آخر تعطیلاتم اونجا موندم و بعد از اون هر بار مشتاقتر به اونجا برگشتم.
@satiar_eco_camp
@vahed_heidari
#دای#داستان#کرمانشاه#ساتیاری#سفر#کوله_گردی#روستاگردی#داستان_قدیمی#خاطره#مرخیل#اورامانات#مسافرت#تجربه#کوهستان#ییلاق#بهار#اقامتگاه_بومگردی#هاستل#بومگردی
#satiari#kermanshah#kurdistan#ecotourism#ecolodge#villagelife#localculture#kurdishdress#seeIran#Iranlandscape #irannature
۱.۰k
۱۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.