می نشینم جلوی عکس زنی خوآب آلود
می نـشینم جلوـی عکـس زنـی خوآب آلـود
گـم شدـه در وسـط ایـن همـه میدآن شـلوغ
بغـض مـن می ترکـد در شـب تـو بآ هر بـوق
بـه کـسی در وسـط ِ آیـنه هآ سنـگ زدن!
به زنــی منتـظر ِ هیــچ کسـ ـت زنـگ زدن
به زنـی با لـب خـشکیده و چشمـی قـرمز
به زنــی گریه کنـان روی کتاب ِ «حافظ»
به زنـی سـرد شـده در دل ِ تابـستآنت!
به زنـــی رقص کنان در وسط ِ بارانـت
به زنــی خسـته از این آمدن و رفتن ها
به زنــــی بـیشتر از بـیشتر از تو، تنهـآ!
گـم شدـه در وسـط ایـن همـه میدآن شـلوغ
بغـض مـن می ترکـد در شـب تـو بآ هر بـوق
بـه کـسی در وسـط ِ آیـنه هآ سنـگ زدن!
به زنــی منتـظر ِ هیــچ کسـ ـت زنـگ زدن
به زنـی با لـب خـشکیده و چشمـی قـرمز
به زنــی گریه کنـان روی کتاب ِ «حافظ»
به زنـی سـرد شـده در دل ِ تابـستآنت!
به زنـــی رقص کنان در وسط ِ بارانـت
به زنــی خسـته از این آمدن و رفتن ها
به زنــــی بـیشتر از بـیشتر از تو، تنهـآ!
- ۶۸۸
- ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط