نگاهت می کنم ؛
نگاهت می کنم ؛
تمامِ ثانیه هایی که حواست نیست ،
تمامِ لحظه هایی که بی هوا میانِ افکارم پرسه می زنی .
حواسم را از تمام جهان می گیرم و پرتِ تو می کنم ،
که تو تنها لایقِ حواس پرت ترین حالتِ ممکنِ منی !
من هنوز هم به گرمیِ اولین سلامِمان می خواهمت ...
و حیف است سهمِ من نباشی ،
و حیف است رویِ زمین عاشقت باشم !
دارم دنبالِ سیاره ای می گردم
سیاره ای که خالی از همه باشد ،
که تو را با خودم به آنجا ببرم و در غروبِ نارنجی اش ؛
جوری در آغوشت بگیرم که از گرمایِ خواستنم ، داغ شوی ،
جوری ببوسمت که از لمسِ لبانم ، بی حس شوی ،
و جوری عاشقت باشم ؛
که با تک تکِ سلول هایت آن را حس کنی ...
صبر کن و ببین ...
یکی از همین روزها
به تو ثابت خواهم کرد ؛
تویِ لعنتی را آفریده اند ؛
تا منِ دیوانه عاشقت باشم ...
تمامِ ثانیه هایی که حواست نیست ،
تمامِ لحظه هایی که بی هوا میانِ افکارم پرسه می زنی .
حواسم را از تمام جهان می گیرم و پرتِ تو می کنم ،
که تو تنها لایقِ حواس پرت ترین حالتِ ممکنِ منی !
من هنوز هم به گرمیِ اولین سلامِمان می خواهمت ...
و حیف است سهمِ من نباشی ،
و حیف است رویِ زمین عاشقت باشم !
دارم دنبالِ سیاره ای می گردم
سیاره ای که خالی از همه باشد ،
که تو را با خودم به آنجا ببرم و در غروبِ نارنجی اش ؛
جوری در آغوشت بگیرم که از گرمایِ خواستنم ، داغ شوی ،
جوری ببوسمت که از لمسِ لبانم ، بی حس شوی ،
و جوری عاشقت باشم ؛
که با تک تکِ سلول هایت آن را حس کنی ...
صبر کن و ببین ...
یکی از همین روزها
به تو ثابت خواهم کرد ؛
تویِ لعنتی را آفریده اند ؛
تا منِ دیوانه عاشقت باشم ...
۸.۷k
۰۲ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.