منو دونات زشتم همین الآن یهویی....
منو دونات زشتم همین الآن یهویی....
رفتم تو اتاق کار بابام(بابام مشغول کار با پرونده هاش بود.)که برای مامان بزرگم رخت خواب بردارم،آرنجم محکم خورد به کمد...بلند گفتم آآآآآآآخ....دیدم بابام محل نمیذاره....گفتم واااای دستم چه محکمی خورد به کمد...بدون اینکه سرشو برگردونه گفت اشکال نداره!....گفتم چی؟!....جواب نداد.....گفتم چی اشکال نداره؟!.......گفت همین که دستت خورد به کمد! واقها چه محبّتی،چه محبّتی تحویل آدم میدن هاااا!!!
رفتم تو اتاق کار بابام(بابام مشغول کار با پرونده هاش بود.)که برای مامان بزرگم رخت خواب بردارم،آرنجم محکم خورد به کمد...بلند گفتم آآآآآآآخ....دیدم بابام محل نمیذاره....گفتم واااای دستم چه محکمی خورد به کمد...بدون اینکه سرشو برگردونه گفت اشکال نداره!....گفتم چی؟!....جواب نداد.....گفتم چی اشکال نداره؟!.......گفت همین که دستت خورد به کمد! واقها چه محبّتی،چه محبّتی تحویل آدم میدن هاااا!!!
۱.۵k
۲۸ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.