می خواستم که ولوله بر پاکنم ولی...
می خواستم که ولوله بر پاکنم ولی...
با شورِ شعر محشر کبرا کنم ولی...
با نی به هفت بند غزل ناله سر دهم
با مثنوی رهی به نوا وا کنم ولی...
...
تا باز روح قدسی حافظ مدد کند
دم می زدم که کار مسیحا کنم ولی...
فریاد را بکوبم پا بر سر سکوت
یا دست کم به زمزمه نجوا کنم ولی...
دل بر کنم از این دل مرداب وار تنگ
با رود رو به جانب دریا کنم ولی...
این بی کرانه آبی آیینه ی تو را
با چشمِ تشنه، سیر تماشا کنم ولی...
«باید» به جای «شاید» و «آیا» بیاورم
فکری به حال «گرچه» و «اما» کنم ولی...
#قیصر_امینپور
با شورِ شعر محشر کبرا کنم ولی...
با نی به هفت بند غزل ناله سر دهم
با مثنوی رهی به نوا وا کنم ولی...
...
تا باز روح قدسی حافظ مدد کند
دم می زدم که کار مسیحا کنم ولی...
فریاد را بکوبم پا بر سر سکوت
یا دست کم به زمزمه نجوا کنم ولی...
دل بر کنم از این دل مرداب وار تنگ
با رود رو به جانب دریا کنم ولی...
این بی کرانه آبی آیینه ی تو را
با چشمِ تشنه، سیر تماشا کنم ولی...
«باید» به جای «شاید» و «آیا» بیاورم
فکری به حال «گرچه» و «اما» کنم ولی...
#قیصر_امینپور
۹۷۶
۱۴ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.