عشق
عشق
گاه چون ماری در دل می خزد
و زهر خود را آرام در آن می ریزد
گاه یک روز تمام چون کبوتری
بر هرّهی پنجرهات کز میکند
و خرده نان میچیند
گاه از درون گــُـلی خواب آلود بیرون میجهد
و چون یخ ، نمی ، بر گلبرگ آن میدرخشد
و گاه حیله گرانه تو را
از هر آنچه شاد است و آرام !
دور میکند ...
گاه در آرشهی ویولونی مینشیند
و در نغمه غمگین آن هقهق میکند
و گاه زمانی که حتی نمیخواهی باورش کنی !
در لبخند یک نفر جا خوش میکند ...
#آنا_آخماتووا
گاه چون ماری در دل می خزد
و زهر خود را آرام در آن می ریزد
گاه یک روز تمام چون کبوتری
بر هرّهی پنجرهات کز میکند
و خرده نان میچیند
گاه از درون گــُـلی خواب آلود بیرون میجهد
و چون یخ ، نمی ، بر گلبرگ آن میدرخشد
و گاه حیله گرانه تو را
از هر آنچه شاد است و آرام !
دور میکند ...
گاه در آرشهی ویولونی مینشیند
و در نغمه غمگین آن هقهق میکند
و گاه زمانی که حتی نمیخواهی باورش کنی !
در لبخند یک نفر جا خوش میکند ...
#آنا_آخماتووا
- ۵۱۵
- ۲۳ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط