تو که باشی غزل ها را مهیا میکنم هرشب

تو که باشی غزل ها را مهیا میکنم هرشب
برایت قافیه در شعــر ها جا میکنم هرشب

کمی با موج هایم در غزل هایم فرو رفتـــم
برای ساحل چشمت ، چه غوغا میکنم هرشب

برای صخره،ماندن در کنار آب راحت نیسـت
من این وابستگی را با تو دریا میکنم هرشب

میان«ماندن»و«بودن»،تفاوت هاست،میدانی
برای بودنــت ، شب را چه تنها میکنم هــر شب

تو در اعماق این جان و درودن هر نفس هستی
درون شیشه ی باران،تو را ها میکنم هر شب!

ببین!یک شعر را با یاد تو در دفترم گفتم
من این دیوان تنها را،چه زیبا میکنم هر شب
دیدگاه ها (۱)

اگر این پَنجره در سینه یِ دیـوار نبود و کنـارَم، قَـلم و کاغ...

چشم تو حال دلم را بد خرابش کرده باز !قلب سرد سنگی ام را ساده...

ﮔﻔﺘﻢ ﻓﺪﺍﯼ ﭼﺸﻤﺖ ﺷﻬﺪ ﺭﻃﺐ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟ ﮔﻔﺘﺎ ﻣﮕﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺐ ﻧﺪﺍﺭﯼ...

یرانیا! در این شبِ بی‌دَر چگونه‌ای؟از ظالمی به ظالمِ دیگر چگ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط