دزد(۲) p12
ا/ت:باشه...بحث کردن باهات هیچ فایده ای نداره چون فقط حرف خودتو میزنی
(ا/ت بلند میشه)
...ا/ت...
بلند شدم و رفتم حیاط عمارت و یکم گریه کردم خب حق داشتم چون برگشتم جایی که ازش متنفر بودم و...کسی که بهش اعتماد کرده بودم و دوسش داشتم اینجوری داره منو عذاب میده...
...ایشا...
اجوما منو برای انجام کاری به حیاط فرستاد وقتی داشتم برمیگشتم دیدم ا/ت نشسته رفتم پیشش و دیدم داره گریه میکنه
ایشا:ا/ت؟حالت خوبه؟
ا/ت:ایشا؟ (ا/ت اشکاشو پاک میکنه) اینجا...چیکار میکنی؟
ایشا:مطمئنی خوبی؟
ا/ت:اره خوبم...فقط یکم ناراحتم اومدم یکم خلوت کنم تا بهتر شم
ایشا:میخوای باهام حرف بزنی؟
ا/ت:اوهوم
(ایشا کنار ا/ت میشینه)
ایشا:خب...هرچی که میخوای رو بهم بگو
ا/ت:ایشا...به نظرت باید چیکار کنم؟من دلم به حال جونگ کوک سوخت و کمکش کردم اما اون منو بزور برگردونده اینجا اخه چرا اینکارو باهام میکنه؟
ایشا:من میدونستم نباید بهش اعتماد کرد اون یه خلاف کار بود...
ا/ت:من واقعا احمق بودم باید مثل شما فکر میکردم و بهش اهمیت نمیدادم
ایشا:هنوز برای ناراحت بودن زوده ا/ت ما باید به فکر فرار باشیم
ا/ت:اره...ولی اگه خودم نتونم فرار کنم شما رو از اینجا میبرم
ایشا:هی!خودتم میای از همین الان نفوظ بد نزن
ا/ت:...معلومه که میام
ایشا:وقتی تونستیم فرار کنیم زود به پلیس همه چی رو میگیم تا دوباره نتونن بیان دنبالمون
ا/ت:باشه
(هانا میاد)
هانا:ایشا تو اینجایی؟اجوما خیلی از دستت عصبانیه اونوقت تو داری با ا/ت خوش و بش میکنی؟
ایشا:وای اصلا یادم نبود باشه اومدم
(ایشا از جاش بلند میشه)
ایشا:من دیگه میرم ا/ت
ا/ت:باشه خدافظ
(ایشا و هانا میرن)
...ا/ت...
بعد از صحبت کردن با ایشا حالم بهتر شد گشنم شده بود و رفتم اشپزخونه و یه چیزی خوردم اون روز اصلا به جونگ کوک اهمیت نداده بودم حتی یه کلمه هم باهاش حرف نزدم دیگه شب شده بود و من رفتم خوابیدم
(فردا)
...ا/ت...
از خواب که بلند شدم زیاد گشنم نبود ولی صبحانه ام رو خوردم وقتی درحال خوردن بودم یه دفعه حالم بد شد و رفتم دستشویی و بالا اوردم
(اجوما میاد)
اجوما:خانم اتفاقی افتاده؟
ا/ت:نمیدونم...
اجوما:فکر نکنم خوب باشین برین تو اتاقتون تا دکتر بفرستم
ا/ت:باشه
...ا/ت...
رفتم توی اتاق و منتظر دکتر بودم...فکر کنم این عمارت دکتر خودش رو داره...
....جونگ کوک...
مشغول انجام دادن کارام بودم که اجوما اومد
جونگ کوک:چیزی شده؟
اجوما:خانم ا/ت حلشون خوب نیست
جونگ کوک:چیشده؟
اجوما:فکر کنم مریضن
جونگ کوک:خب...براش دکتر بفرستن
اجوما:فرستادم الان پیش خانم هستن
جونگ کوک:باشه چیزی شد بهم بگو
اجوما:چشم
(اجوما میره و دم در اتاق ا/ت منتظر میمونه)
#فیک
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.