گاهی باید خندید به سرنوشتی که رقم می خورد

گاهی باید خندید به سرنوشتی که رقم می خورد...
به روزهایی که می گذرد
و به اتفاقاتی که می افتد
گاهی باید خندید به آدم هایی که ساده حرف میزنند ، و به همان سادگی هم عمل نمی کنند !
گاهی باید خندید به آرزوهایی که یک عمر در سر پروراندیم و یه روزه بر باد رفت
گاهی باید خندید به نگاه هایی که تنها در عرض چند دقیقه عوض می شوند
گاهی باید خندید به خوشی هایی که اجبار و به غم هایی که تکرار علتشان بود .
گاهی باید خندید به توقعاتی که از نادانی سرچشمه می گیرند .
و به سخن هایی که بی فکر از دهان خارج می گردند .
گاهی می توان خندید ، حتی به خودمان .
به رویاهای زیبایمان .
به دلخوشی های کذایی .
به زود باوری های صادقانه .
به تحمل های بیجا .
به سکوت دائمی .
به رفتار ناشیانه و به محبت درونی .
گاهی زندگی آنقدر بالا و پائین دارد که روزی هزار بار ناچاریم بخندیم.
به خودمان ، به احساسمان ، به اطرافیان و به تقدیر .
گاهی در سراشیبی زندگی آنقدر پیش می روی که تصمیم برای صعود دوباره سخت می شود و گاهی تا چشم کار می کند کوه هست و ارتفاع ، چنانکه نفس به تنگ می آید برای ادامه ی راه .
مهم زندگی نیست ، مهم اطرافیان نیستند ، مهم شادی نیست ، مهم آرزوها و رویاها نیستند ، در دنیای من تنها مهم این است که من زنده ام ...
و ناچارم که زندگی کنم ...
دیدگاه ها (۳۳)

ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :ﺍﺯ ﻫﺮ کسی،ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ...

بانو جان باور کن اگر مردى دوستت داشته باشد تورا همانگونه که ...

شما حرف خودتان را بزنید!اما من میگویم: آدم که شاد نباشد با ش...

میگفمن آدم‌تنها بودنمنه اینکه مریض و افسرده باشمولی حالم به...

چهار ۲ _ فریب دنیلسال های نوجوانی لیندا با لبخندهای دنیل شکل...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط