بعد ها

بعد ها
یک روز
یاد من می افتی.
برمی گردی،
به سمتِ صدایی که نیست
به سمتِ گلدانِ کوچکی
که برگ برگش
لایِ کتاب حافظ
خشک شد...🌿🥀
دیدگاه ها (۱)

- راستی شیرین خانم، یه مطلبی.+ چه مطلبی؟!- می‌خوام اصلا به ش...

پس تو بودی!آنکه عمری در هوایش سوختم :)

چیزی برایم چشم گیر نبود اصلا انگار به موجودی بدون قلب تبدیل ...

ببین چشاش چه داستانی بوده که #بزرگ_علوی با اون ابهت و پرستیژ...

حالا که جنگلامون آتیش گرفته و رودها و دریاچه‌هامون خشک شده ب...

چند روز بعدَ از اینکه احساسِ پوچی و پوکی میکردم چند خط کتاب ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط