و من سکوت خسته پاییزم

و من سکوت خسته پاییزم
دلتنگ‌تر از برگ زخمی باغ تنهایی‌ها
و صدایم صدای سکوت غروب
من همان شعرم برای رفتن
برای از غروب گذشتن
من همان باد پاییزم
روی رگبرگ‌های زخمی قلب شکسته. .
.
.
.

من گمان می‌کنم هرکسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست.
هیچ‌کس از آن‌جا خبر ندارد.
کلیدش فقط در دست صاحبش است.
این باغِ اندرونی چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است.
اما یک روزی و یک جوری آن را کشف می‌کند.
دیدگاه ها (۵)

من فکر میکنمالکساندر هم عاشق بودکه تلفن را آفریدوگرنهبه عقل ...

دیدین وقتی چسب زخمی کنده میشه دیگه هرکاریش کنی نمیچسبه؟شاید ...

هی می رویم و جاده به جایی نمی رسدقولی که عشق داده به جایی نم...

تو چراغ آفتابی، گل آفتابگردان!نکند به ما نتابی، گل آفتابگردا...

رها🍂 من گمان می کنم که هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط