گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود بدنبال کسی می گشت که آن را ...

✍ 💎
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد.
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است.

وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی
گاهی اشتباهمان در زندگی این است که به برخی آدم ها جایگاهی می بخشیم که هرگز لیاقت آن را ندارند!
دیدگاه ها (۳)

🔑 تمرکز بر روی هدفکمانگیر پیر و عاقلی در دشتی در حال آموزش ...

اشک انسان زیر میکروسکوپ1. اشک غم و اندوه2. اشک بازال برای مر...

در اثر تبخیردوباره اب و بالارفتن غلطت مواد سمی وترکیبات خطرن...

استادیوم های خورشیدی قطر برای جام جهانی 2022

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط