هم اتاقی...

چند پارتی
«هم اتاقی»
پارت اول

درو باز کردم و وارد شدم اتاقه قشنگی بود یه تخت دونفره با منظره ی زیبا و دلنشین
غرق در افکارم بودم که یه صدایی شنیدم
یونگی: هعی، پس اینجا اتاقه منه؟!
سوهی: شت...نگو که قراره تو یه اتاق باشیم؟(کلافه)
یونگی: چه اشکالی داره؟ از خداتم باشه!(تمسخر)
سوهی: چقد از خود متشکر! لعنتی، نمیشه بری تو یه اتاق دیگه؟!(کلافه، کیوت)
یونگی:(صورتش رو نزدیک کرد) نوچ اگه بخوای خودت میتونی بری!
سوهی: اونی که باید بره تویی! من اول اومدم!(دست به سینه)
مدیر: بچه ها! چخبرتونه؟!
سوهی: اقا من اول اومدم تو این اتاق ولی ایشون بیرون نمیره!
مدیر: متاسفانه شما دوتا تو این سه روز باید به عنوان هم اتاقی باهم کنار بیاید!
لعنت به همتون، اخه من با این عنـ*ـتر شل مغز چجوری کنار بیام!(عنتر و شل مغز خودتی سوهی خانوم)
یونگی: بله اقا متوجه شدیم!
(مدیر رفت)
سوهی: خب چاره ای نیست!
شروع کردم به چیدن لباسم تو کشو و کمد و یونگی هم، بزار ببینم اسمش یونگی بود؟
سوهی: هعی! قول بیابونی، اسمت چیبود؟
یونگی: میخوای بدونی امشب اسمه کیو فریاد بزنی؟!(نیشخند، منحرف)
سوهی: هعی! حدتو بدون!
یونگی: اسمم مین یونگیه، و اسمه تو!

ادامه دارد...
حمایت؟!
دیدگاه ها (۴)

هم اتاقی...

هم اتاقی...

بچه ها هرکی درخواستی داره بگه حتما مینویسم:)

تک پارتی جدید آپ کردم فرزندانم:)))!

پارت ۱۰۰

#Gentlemans_husband#season_Third#part_243لیلی دید که عصبیم س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط