بیوگرافی اوسیم
خب خب حالا که اینجام معرفی کنم بنده خدا رو😅
اسم:چیاسا(یهنی هزاران طلوع خورشید)
فامیلی:هاناکو(فکر کنم می شد بچه ی گل فروش^^)
و بر خلاف اوسی های همه که یا شیطانن یا هاشیرا این هم سطح تانجیرو ایناس و داستانش هم با اونا شروع میشهᕕ( ᐛ )ᕗ
تنفس:یخ و برف(ببخشید اگه قبلا کسی این رو برداشته ولی بعیده تنفسم تغییر کنه)
علایق: گل ها، روز های برفی، طلوع خورشید، دوستاش، بچه ها، صلح، مهربونی، آشپزی، رنگ نارنجی و آبی پر رنگ، دانگو، اونیگیری
تنفرات:شیطان ها، موزان، دیدن ناراحتی و گریه ی کسی به خصوص بچه ها، سوشی، بوی بد ماهی، وقتایی که زنیتسو میوفته دنبالش و میگه: چیاسا چانننن(اونا شیپ نیستن ولی زنیتسو کلا به همه ی دخترا ابراز علاقه میکنه)، صدای بلند جیغ.
شیپ:فعلا نداره(بعید میدونم تا ابد هم داشته باشه من کلا تو فاز این چیزا نیستم😅)
سن:اوایل داستان ۱۰ ولی موقع وارد شدن به شیطان کش ها ۱۲ (میخواستم سنش ۸و۱۰ باشه ولی دیدم خیلی غیر منطقیه. نمی دونم چرا ولی همیشه دلم میخواد اوسیام از خودم کوچیک تر باشنننن Ó╭╮Ò)
داستان:پدر چیاسا یه گل فروش بوده و اطراف خونشون پر از مزارع گل، مادر چیاسا هم عطر ساز بوده. چون چیاسا موقع طلوع خورشید به دنیا اومد و رنگ موهاش هم نارنجی بود اسمش رو گذاشتن چیاسا. یه روز برای اولین بار تصمیم گرفتن که عطر گلیسین هم درست کنن، مادرش عصاره ی گلیسین رو گرفت و اون رو با یه چوب نوک تیز(برای له کردن و عصاره گیری استفاده میشه مثلا) داخل یه ظرف چوبی گذاشت و درش رو جوری سفت بست که بوش به بیرون درز نکنه(از شانس بدشون) و یه شیطان با یه عدد ۶ بالای قفل شده وارد خونشون میشه، چیاسا در اون ظرف گلیسین رو نا خواسته باز میکنه و سعی می کنه اون چوب تیز رو وارد قلب اون شیطان کنه(خیلی می ترسیده و نمی دونسته که اینجوری شیطان نمی میره) با دستای لرزان اون رو وارد قلب اون شیطان می کنه، شیطانه که خیلی آسیب دیده بوده اون رو از قلبش بیرون میاره و به یه نعره چیاسا رو پرت میکنه داخل چاهی که پشت خونشون بود و از شانس خوب چیاسا در همون هین ظرف عطر گلیسین روی چیاسا بر می گرده. خلاصه که پدر و مادر چیاسا می میرن و شینوبو و میتسوری و تومیوکا میان اون شیطان رو می کشن و تومیوکا که مقاومت چیاسا و این که چیاسا زنده مونده رو دید به استادش نامه داد و چیاسا هم فرستاد اونجا(چیاسا نصف سال بعد از زمانی که تانجیرو خانوادش رو از دست داد شاگرد استاد شد و جایی که استاد بهش درس میداد از جایی که تانجیرو بود جدا بود و فاصله داشت و اونا اولین بار هم رو داخل آزمون دیدن)
بالاخره تموم شد ( ✧Д✧) YES!! دستام شکست از بس نوشتم😅
اسم:چیاسا(یهنی هزاران طلوع خورشید)
فامیلی:هاناکو(فکر کنم می شد بچه ی گل فروش^^)
و بر خلاف اوسی های همه که یا شیطانن یا هاشیرا این هم سطح تانجیرو ایناس و داستانش هم با اونا شروع میشهᕕ( ᐛ )ᕗ
تنفس:یخ و برف(ببخشید اگه قبلا کسی این رو برداشته ولی بعیده تنفسم تغییر کنه)
علایق: گل ها، روز های برفی، طلوع خورشید، دوستاش، بچه ها، صلح، مهربونی، آشپزی، رنگ نارنجی و آبی پر رنگ، دانگو، اونیگیری
تنفرات:شیطان ها، موزان، دیدن ناراحتی و گریه ی کسی به خصوص بچه ها، سوشی، بوی بد ماهی، وقتایی که زنیتسو میوفته دنبالش و میگه: چیاسا چانننن(اونا شیپ نیستن ولی زنیتسو کلا به همه ی دخترا ابراز علاقه میکنه)، صدای بلند جیغ.
شیپ:فعلا نداره(بعید میدونم تا ابد هم داشته باشه من کلا تو فاز این چیزا نیستم😅)
سن:اوایل داستان ۱۰ ولی موقع وارد شدن به شیطان کش ها ۱۲ (میخواستم سنش ۸و۱۰ باشه ولی دیدم خیلی غیر منطقیه. نمی دونم چرا ولی همیشه دلم میخواد اوسیام از خودم کوچیک تر باشنننن Ó╭╮Ò)
داستان:پدر چیاسا یه گل فروش بوده و اطراف خونشون پر از مزارع گل، مادر چیاسا هم عطر ساز بوده. چون چیاسا موقع طلوع خورشید به دنیا اومد و رنگ موهاش هم نارنجی بود اسمش رو گذاشتن چیاسا. یه روز برای اولین بار تصمیم گرفتن که عطر گلیسین هم درست کنن، مادرش عصاره ی گلیسین رو گرفت و اون رو با یه چوب نوک تیز(برای له کردن و عصاره گیری استفاده میشه مثلا) داخل یه ظرف چوبی گذاشت و درش رو جوری سفت بست که بوش به بیرون درز نکنه(از شانس بدشون) و یه شیطان با یه عدد ۶ بالای قفل شده وارد خونشون میشه، چیاسا در اون ظرف گلیسین رو نا خواسته باز میکنه و سعی می کنه اون چوب تیز رو وارد قلب اون شیطان کنه(خیلی می ترسیده و نمی دونسته که اینجوری شیطان نمی میره) با دستای لرزان اون رو وارد قلب اون شیطان می کنه، شیطانه که خیلی آسیب دیده بوده اون رو از قلبش بیرون میاره و به یه نعره چیاسا رو پرت میکنه داخل چاهی که پشت خونشون بود و از شانس خوب چیاسا در همون هین ظرف عطر گلیسین روی چیاسا بر می گرده. خلاصه که پدر و مادر چیاسا می میرن و شینوبو و میتسوری و تومیوکا میان اون شیطان رو می کشن و تومیوکا که مقاومت چیاسا و این که چیاسا زنده مونده رو دید به استادش نامه داد و چیاسا هم فرستاد اونجا(چیاسا نصف سال بعد از زمانی که تانجیرو خانوادش رو از دست داد شاگرد استاد شد و جایی که استاد بهش درس میداد از جایی که تانجیرو بود جدا بود و فاصله داشت و اونا اولین بار هم رو داخل آزمون دیدن)
بالاخره تموم شد ( ✧Д✧) YES!! دستام شکست از بس نوشتم😅
۱۰.۰k
۲۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.