دوستی هامون بشه مثل آنه و دیانا
#دوستی_هامون_بشه_مثل_آنه_و_دیانا
وقتی ک همه موهای قرمز آنه رو مسخره میکردن دیانا باهاش دوست شد،اون ظاهرشو ندید اخلاقشو دید مهربونیاشو دید...اونا به قول هایی که بهم داده بودن وفا دار بودن،هیچ کدومشون زیر قولشون نمیزد،حتی وقتی با اشتباهیی که کردن مجبورشون کردن از هم جدا بشن هیچ وقت همدیگه رو فراموش نکردن و دیانا چند تار از موهای مشکی شو داخل یه دستمال پارچه ای به آنه یادگار داد تا هیچ وقت از یاد نبرتش...
تو شرایط سخت به هم کمک کردن،پشت هم بودن...نزاشتن کسی دوستیشونو خراب کنه...باهم درد و دل میکردنو راز هاشون رو به هم میگفتن... باهم برای مشکلاتشون راه حل پیدا میکردن...برای خودشون از کوچک ترین و بی ارزش ترین چیزها کاخ رویایی می ساختن...با چیزای ساده خوشحال بودن از پلی که پیوند دوستیشون بود بگیرر تا درخت ها و گل هایی که تو راه مدرسه بود و دست همو میگرفتن و باهم آواز میخوندن از زندگی لذت میبردن...
توی مهمونی های یواشکی و دونفرشون که بین درختای جنگل بود و با آبنبات های کوچیک و رنگی ای که پدر خوانده آنه براش خریده بود از خودشون پذیرایی میکردن و از توی پوسته ی رنگی آبنبات ها به آسمون نگاه میکردن و فک میکردن که دارن دنیا رو رنگ دیگه ای میبینن...
اما الان چی...
دوستی ها ظاهری شده،همه میخوان با اون که خیلی تو مدرسه خوشگل و خوشتیپه دوست بشن و برن تو اکیپ شاخ های مدرسه به هرقیمتی شده...با وزیدن یه نسیم اون پل دوستی نابود میشه...به راحتی زیر آب همدیگه رو میزنن...خوشی هاشون شده تور کردن دختر و پسرای دیگه و خندیدن بهشون...غصه هاشون دیگه با حرف زدن و درد و دل از بین نمیره...با سیگار و رگ زدن وقرص و آهنگ غمگین بدتر هم میشه...اونا دنیا رو از تو پوسته رنگی آبنبات نمیبینن،اونا دنیاشونو درون قاب گوشی ها و بین یه عالمه گرگ بره نما با اسم های فیک و لایک و فالور بیشتر میبینن...اونا به هم اعتماد نمیکنن راز هاشون رو به هم نمیگن چون از دوستاشون ضربه خوردن و اونی که بهش اعتماد کردن به راحتی رازشون رو فاش کرده و چه چیزایی که به دروغ بهش اضافه کرده...تلاش میکنن از از همدیگه سر تر باشن...مشکلاتشون روبه هم نمیگن که مبادا از دیگری کم بیارن...کاخ آرزوهاشون متروکه شده،آرزوی داشتن گوشی که مدلش بالا تر از گوشی دوستشه داشتن ساعت مارک داری که گرون تر از ساعت دوستشه...از زندگیشون لذت نمیبرن...چرا؟چون رفاقت،رفاقته رقابت نیست...صداقت،صداقته سادگی نیست...راز داری،راز داریه زرنگی نیست...وفاداری،وفاداریه دور زدن نیست...
#دست_نوشته_من
(فروغ سادات.z.)
وقتی ک همه موهای قرمز آنه رو مسخره میکردن دیانا باهاش دوست شد،اون ظاهرشو ندید اخلاقشو دید مهربونیاشو دید...اونا به قول هایی که بهم داده بودن وفا دار بودن،هیچ کدومشون زیر قولشون نمیزد،حتی وقتی با اشتباهیی که کردن مجبورشون کردن از هم جدا بشن هیچ وقت همدیگه رو فراموش نکردن و دیانا چند تار از موهای مشکی شو داخل یه دستمال پارچه ای به آنه یادگار داد تا هیچ وقت از یاد نبرتش...
تو شرایط سخت به هم کمک کردن،پشت هم بودن...نزاشتن کسی دوستیشونو خراب کنه...باهم درد و دل میکردنو راز هاشون رو به هم میگفتن... باهم برای مشکلاتشون راه حل پیدا میکردن...برای خودشون از کوچک ترین و بی ارزش ترین چیزها کاخ رویایی می ساختن...با چیزای ساده خوشحال بودن از پلی که پیوند دوستیشون بود بگیرر تا درخت ها و گل هایی که تو راه مدرسه بود و دست همو میگرفتن و باهم آواز میخوندن از زندگی لذت میبردن...
توی مهمونی های یواشکی و دونفرشون که بین درختای جنگل بود و با آبنبات های کوچیک و رنگی ای که پدر خوانده آنه براش خریده بود از خودشون پذیرایی میکردن و از توی پوسته ی رنگی آبنبات ها به آسمون نگاه میکردن و فک میکردن که دارن دنیا رو رنگ دیگه ای میبینن...
اما الان چی...
دوستی ها ظاهری شده،همه میخوان با اون که خیلی تو مدرسه خوشگل و خوشتیپه دوست بشن و برن تو اکیپ شاخ های مدرسه به هرقیمتی شده...با وزیدن یه نسیم اون پل دوستی نابود میشه...به راحتی زیر آب همدیگه رو میزنن...خوشی هاشون شده تور کردن دختر و پسرای دیگه و خندیدن بهشون...غصه هاشون دیگه با حرف زدن و درد و دل از بین نمیره...با سیگار و رگ زدن وقرص و آهنگ غمگین بدتر هم میشه...اونا دنیا رو از تو پوسته رنگی آبنبات نمیبینن،اونا دنیاشونو درون قاب گوشی ها و بین یه عالمه گرگ بره نما با اسم های فیک و لایک و فالور بیشتر میبینن...اونا به هم اعتماد نمیکنن راز هاشون رو به هم نمیگن چون از دوستاشون ضربه خوردن و اونی که بهش اعتماد کردن به راحتی رازشون رو فاش کرده و چه چیزایی که به دروغ بهش اضافه کرده...تلاش میکنن از از همدیگه سر تر باشن...مشکلاتشون روبه هم نمیگن که مبادا از دیگری کم بیارن...کاخ آرزوهاشون متروکه شده،آرزوی داشتن گوشی که مدلش بالا تر از گوشی دوستشه داشتن ساعت مارک داری که گرون تر از ساعت دوستشه...از زندگیشون لذت نمیبرن...چرا؟چون رفاقت،رفاقته رقابت نیست...صداقت،صداقته سادگی نیست...راز داری،راز داریه زرنگی نیست...وفاداری،وفاداریه دور زدن نیست...
#دست_نوشته_من
(فروغ سادات.z.)
۱۴.۹k
۳۰ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.