پارت
پارت ۴۹
ویو صبح
ات: جیمین..... درد.....
جیمین: عوممم چی شوده
ات: درد دارم
جیمین: اوه ببخشید الان میکشمش بیرون
ات: عاه
ات: خیلی درد دارم
جیمین: میدونم درک میکنم
ات: میشه کمکم کنی.. لباسمو بپوشم
جیمین: اره حتما وایسا الان برات لباس میارم
ات: نمیخوای اول خودت لباس بپوشی
جیمین: تو مهم تری پرنسس
ات: اخ چطوری اونو درونم جا کردی الان میبینمش خیلی بزرگه
جیمین: کار خیلی سختی بود اما کاری نیست که من از پسش بر نیام
ات: باشه اقای مغرور
جیمین: خب شاه دخت لباستو پوشیدی نمیخوای بری پیش پدرت
ات: اهه چطوری برم درد دارم مطمئنم بین پاهامو کبود کردی
جیمین: اره کبوده..... نیشخند.....
ات: میدونم اه برای همینه که خیلی درد دارم
یکم عذاب وجدان بگیر
جیمین: اون موقع که داشتی لذت میبردی اینا رو نمیگفتی پرنسس
ات: خب الان میگم
ات: به پدرم بگو مریض شدم نمیتونم بیام
جیمین: مراض شدی.... نگران...
ات: نه الکی برو بهش بگو نمیتونم برم پیشش
جیمین: اها باشه
ویو صبح
ات: جیمین..... درد.....
جیمین: عوممم چی شوده
ات: درد دارم
جیمین: اوه ببخشید الان میکشمش بیرون
ات: عاه
ات: خیلی درد دارم
جیمین: میدونم درک میکنم
ات: میشه کمکم کنی.. لباسمو بپوشم
جیمین: اره حتما وایسا الان برات لباس میارم
ات: نمیخوای اول خودت لباس بپوشی
جیمین: تو مهم تری پرنسس
ات: اخ چطوری اونو درونم جا کردی الان میبینمش خیلی بزرگه
جیمین: کار خیلی سختی بود اما کاری نیست که من از پسش بر نیام
ات: باشه اقای مغرور
جیمین: خب شاه دخت لباستو پوشیدی نمیخوای بری پیش پدرت
ات: اهه چطوری برم درد دارم مطمئنم بین پاهامو کبود کردی
جیمین: اره کبوده..... نیشخند.....
ات: میدونم اه برای همینه که خیلی درد دارم
یکم عذاب وجدان بگیر
جیمین: اون موقع که داشتی لذت میبردی اینا رو نمیگفتی پرنسس
ات: خب الان میگم
ات: به پدرم بگو مریض شدم نمیتونم بیام
جیمین: مراض شدی.... نگران...
ات: نه الکی برو بهش بگو نمیتونم برم پیشش
جیمین: اها باشه
- ۱۴۹
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط