به پیش روی منتا چشم یاری میکنددریاست

به پیش روی من،تا چشم یاری میکند،دریاست...
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش؛
غمم دریا،دلم تنهاست...
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست.

خروج موج با من میکند نجوا:
-که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت

مرا آن دل که بر دریا زنم نیست...
ز پا این بند خونین بر کَنَم نیست...
امید آن که جان خسته ام را...
به آن نادیده ساحل افکنم نیست...
#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۱)

کم آورده ام...برگرد....برگرد و احساس خسته و آشفته ام را با ح...

من استاد سخن گفتن در سکوتم. در تمام زندگی امبا سکوت سخن گفتم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط