شبی بودم به بستر نیمه بیدار

شبی بودم به بستر نیمه بیدار
و در بن بستِ تنهایی گرفتار

شبی تاریک و بی ماه و ستاره
خیال انگیز و پُر از وَهم و پندار

به هرجا مرغِ دل پرواز می کرد
تن و جانم از او در رنج و آزار

شنیدم ناگهان بر در صدایی
گمان کردم که آمد بر درم یار

شدم خوشحال و در را باز کردم
نبود آنجا به جز بادی سبکبار

به من مستانه می خندید و می رفت
امان از وهم و آن بادِ دلازار

چه دردی می کشد عاشق خدایا
خیالی اَست و دلخون است و بیمار
دیدگاه ها (۱)

بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیم سلام علیکم آغاز روز ب...

☀️ به نام پروردگار مهربان و آمرزندهآفتابگردان نگاهت رو به سو...

راست میگفت اگه این دولت شکست میخورد همه شون شکست میخوردن!پول...

اینم رفت نماز با کیفیت بخونه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط