پارت 26
صبح ساعت پنج بلند شدم هنوز هوا کامل روشن نبود میخواستم کوک که تا ناموص زیر پتوعه رو بیدار کنم خیلی کیوت خواب بود یه بوسه کوچیک اروم روی لبش گذاشتم که یکم از پتو رفت کنار دیدم لخته و دقیقا پایین یه بر امدگی
هست سعی کردم پایین تنش رو نگاه نکنم خودشو صدا زدم
هلن: کوک.... کوککککککک
کوک خوابالو: جانممممم
هلن: پاشو که حتی لباس زیر هم تنت نیست
کوک خوابالو: عشقم اشکال نداره که تو هم لباسات رو درار (با چشم های نیم باز)
هلن: کوک میگم لختی اذیتم نکن
کوک: وای باشه بابا باکسر بپوشم میای بغلم؟
هلن: نه
کوک: شلوار چی
هلن: نههههه
کوک: باشه بابا
رومو اون ور کردم که وقتی لباس پوشید دستمو گرفت که بغلم کنه...
هلن: پاشو پاشو باید بریم طلوع زخورشید
کوک: طلوع خورشید دیگه چیه
هلن: همین که گفتم پاشو پاشو، پاشو پاشو، بدو بدو(رو شکم کوک میشینه)
کوک: بیا بغلم تا پاشم
هلن: نه بدو
کوک: تو چرا گول نمیخوری
هلن: من خیلی زرنگم پاشووووووو
ویو کوک
نشستم روی تخت هلن که لباس نسبتا باز پوشیده بود داشت روی میپوشید رو نگاه میکردم خط سینش
توس لباس معلوم بود دستشو گرفتم کشوندم تو بغل خودم روی پاهام نشوندمش
و بوسیدمش
هلن: چی کار میکنی بزار اینو ببندم
کوک: خودم بردت میبندم
بلند شدم تا براش ببندم بندش خیلی کوتاه بود ولی وقتی میخواستم براش ببندم دو دور، دور کمرش پر خورد
ویو هلن
برای کمرم این رویی بندش خیلی بزرگ بود انگار کوک اینو نمیدونست وقتی دو دور، دور کمرم پر خورد با تعجب ازم پرسید: تو چرا اینقدر لاغری؟
وایسا ببینم
ویو کوک
محکم بنده رو بستم ببینم دقیق کمرش چقدر باریکه
کوک: تو چرا انقدر کمرت باریکههههه دختر یکم غذا بخور
هلن: من تا بتونم میخورم
کوک: ورزشت برای لاغریه؟
هلن: نع برای عضله سازیه
کوک: رژیم زیاد میگیری؟
هلن: اخرین رژیمی که گرفتم فکر کنم.... اووووووووو مال سه سال پیشه
کوک: با اینکه اصلا رژیم نمیگیری خیلی از ایدل های دیگه خوش اندام تری
هلن: اوهم حتنا بخاطر تمرین های زیادمه
کوک: زیاد تمرین نکن غذا هم بیشتر بخور دیگه جلو اعضا هم این لباس خواب رو نبوش
هلن: چرااااااا
کوک: چون خط سینت
معلومه
هلن: ای..... ولش کن اصلا اینو یکم شل ترش کننننن
کوک: باشه باباااااا
کوک داشت گره کورش رو باز میکرد که نور افتاد تو چشمم
کوک: خب اینم از.....
تو چشمام با تعجب زل زده بود
کوک: من.... من... لحظه تغییر رنگ چشماتو دیدم او اووووووو
رفت بیرون روی میز
کوک: بچه ها من لحظه تغییر رنگ چشمای... اخ
که کلش خورد تو سف
جیمین: دراز... بیا پایین
کوک: چشم کوتوله
جیمین: عمته
کوک: ول کناااااااا
جین: حالا چرا مارو پنج نیم صبح بیدار کردی؟
کوک: من وقتی چشمای هلن داشت رنگ عوض میکرد رو دیدم
با چشم های ابی پر رنگ که تا نوز نیوفته تو چشمم اون قدر معلوم نیست رفتم بیرون
هلن: یه تغییر رنگه دیگه
که کوک بجای اینکه جواب منو بده اومد جلو وایساد
کوک: هرچی برو تو اتاق
منو به زور کرد تو اتاق درو بست
ته: چرا همچین کاری کردی
کوک: راستی منو هلن رل زدیم
ته: جدی؟(با خوشحالی)
کوک: مگه تو عاشق هلن نبودی؟
ته: بودم ولی الان دیگه اونو خواهر خودم میدونم
ویو ته
اصلا ناراحت نشدم چون نو این مدت همش می رفتم مشاوره و تونستم عشقم دفن کنم
ته: حالا چرا کردیش تو اتاق بچه رو بزار بیاد بیرون
کوک: نخیرم (اینجا رو بلند میگه هلن بشنوه) تا لباس درست نپوشه نمیتونه بیاد بیرون
هلن: کوک عوض کردم
کوک: ببینم... اینکه لباس منههههههه
هلن: اتاق منم اونجاس
کوک: ولش بیا بیرون برو لباس خودتو بپوش
هلن: حرفشم نزن خیلی خوب گشادههههه(اسلاید سه)
کوک: این لباس سته مورد علاقم بود
هلن: بزو بخر یکی دیگه
کوک: منم میرم سفیدشو میخرم
هلن: برو بخر
جیهوپ: من گشنمههههههههههههههه
اعضا هم راهی میکنن: ههههههههههههههههههههههههههههههه
جین: زهر مار، صورتم خراب شد تازه نوبت هلنه
هلن: من تازه یادم افتاد با لیسا زاید میرفتیم خرید
ویو هلن
داشتم میرفتم کوک منو بین دیوار خودش زندای کرد یه نگاه به اعضا انداختم که با شوق منتظر ادامش بودن
کوک: طاقت شیش صبح؟؟؟؟ اونم شنبههههه؟؟؟؟؟(شنبه یک شنبه تو کره تعطیله
)
کوک: بدوبدو ما گشنمونه
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.