بچه که بودم

بچه که بودم
"پاییز"
با روپوش سرمه‌ای از راه می‌رسید.
بزرگ‌تر که شدم،
پسر هم‌سایه بود...
سربازی که اسمم را
توی کلاهش نوشته بود
مادرش می‌گفت:
گروه‌بان جریمه‌اش کرده که هفت شب کشیک بدهد.

آن وقت‌ها دوستت دارم را نمی‌گفتند،
کشیک می‌دادند!
دیدگاه ها (۱)

:)

یه چیزی هست اسمش لجبازیهگاهی مجبورت میکنه بارها صبرکنی شایدر...

مثل یک گل ،زیبا وعطرت دیوونه کنندس...

هیچوقت از خواسته هاتون دست نکشیدصبر کردن سخته..اما از حسرت خ...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

پیوند جادو ۱: p11

part(1)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط