خبر، کوتاه بود و غم انگیز!
خبر، کوتاه بود و غم انگیز!
«آزاده #رمضان_درخشانی » درگذشت!
آن هم نه در صدا و سیما و نه تیتر اول نشریات اصلاح طلب و اصول گرا و نه هشتک ترند شده فضای مجازی وزیر جوان!
بلکه پیامک ارسالی یکی از دوستان همشهری اش!
راستش را بخواهید نمی خواهم - و نباید - به جناح بازی های سیاسی ربطش بدهم و بگویم که چرا امثال درخشانی گمنام اند؛ نه این که آنان بی تقصیرند که قطعا مقصرند! اما در این مقام سخن از قصور و کوتاهی خودی هاست!
هر چند نه این جا مجالی برای بیان حماسه ها و رشادت های «رمضان» است و اصلا؛ نه قلم را یارای توصیف آن همه شجاعت! اما:
«آب دریا را اگر نتوان کشید...
هم به قدر تشنگی باید چشید!»
نمی توان نقش بی بدیل این سنگر ساز بی سنگر در احداث «پل خیبر» و پل موقت دسترسی به شهر فاو را نادیده گرفت!
نمی توان از ایثار و شجاعت او در نصب تابلو نوشته « تا کربلا راهی نمانده» در سه راهی مرگ فاو نگفت!؛ سه راهی مرگ! جایی که نامش خود توصیف مکانش می کند!
نمی توان از «ایثار» سخن گفت و از آن روزی که آتش و گلوله از زمین و آسمان می بارید و رمضان با لودر به دل دشمن رفت تا پیکر در منطقه مانده شهید «بنافی» را به عقب بیاورد، نگفت!
نمی توان نگفت از آزادمردی که سال ها استقامت در اسارتش را اردوگاه ۱۳ «الرمادی» عراق، هرگز فراموش نخواهد کرد!
همان جایی که وقتی « #ابریشم_چی » و « #مریم_رجوی » خائن و یاران پلیدش آمدند، با فریاد « #مرگ_بر_منافق » و پرتاب کفش به مریم رجوی از آنان استقبال کرد!
نه؛ نمی توان لب فرو بست و از شب هایی که به همراه سردار شهید «قاسم بنوی» برای شناسایی به دل هور می زد، نگفت!
حالا که صحبت از شهید بنوی و هور شد، بگذار خاطره ای دیگر بگویم؛ خاطره ای از آخرین شب های قاسم و قبل از اسارت رمضان، از زبان خودش:
«اوایل تیرماه ۱۳۶۷ بود و ما در «جزایر مجنون» مستقر بودیم!
شبی در عالم رؤیا دیدم دختر یک ماهه ام، بزرگ شده و در کنارم نشسته است و با دستانش، محاسنم را نوازش می کند!
بعد از آن «سیب سرخی» به من داد و گفت:
«نیمی از این سیب برای قاسم و نیمی هم برای خودت!»
بیدار که شدم، خواب را برای قاسم تعریف کردم!
و فردای آن روز بود که قاسم در جلوی چشمانم خلعت سرخ شهادت پوشید!».
اکنون ۳۲ سال از آن #خواب می گذرد و نیمه دوم آن #سیب_سرخ ، غریبانه به نیمه اولش پیوست!
روحشان شاد!
«سیب سرخی سرِ نیزه است، دعا کن من نیز...
این چنـیـن کال نمانـم، به شهـادت برسـم!»
#شهید_قاسم_بنوی
#آزاده_رمضان_درخشانی
#اسیر_رمضان_درخشانی
#بسیج
#بسیجی
#شهادت
#شهید
«آزاده #رمضان_درخشانی » درگذشت!
آن هم نه در صدا و سیما و نه تیتر اول نشریات اصلاح طلب و اصول گرا و نه هشتک ترند شده فضای مجازی وزیر جوان!
بلکه پیامک ارسالی یکی از دوستان همشهری اش!
راستش را بخواهید نمی خواهم - و نباید - به جناح بازی های سیاسی ربطش بدهم و بگویم که چرا امثال درخشانی گمنام اند؛ نه این که آنان بی تقصیرند که قطعا مقصرند! اما در این مقام سخن از قصور و کوتاهی خودی هاست!
هر چند نه این جا مجالی برای بیان حماسه ها و رشادت های «رمضان» است و اصلا؛ نه قلم را یارای توصیف آن همه شجاعت! اما:
«آب دریا را اگر نتوان کشید...
هم به قدر تشنگی باید چشید!»
نمی توان نقش بی بدیل این سنگر ساز بی سنگر در احداث «پل خیبر» و پل موقت دسترسی به شهر فاو را نادیده گرفت!
نمی توان از ایثار و شجاعت او در نصب تابلو نوشته « تا کربلا راهی نمانده» در سه راهی مرگ فاو نگفت!؛ سه راهی مرگ! جایی که نامش خود توصیف مکانش می کند!
نمی توان از «ایثار» سخن گفت و از آن روزی که آتش و گلوله از زمین و آسمان می بارید و رمضان با لودر به دل دشمن رفت تا پیکر در منطقه مانده شهید «بنافی» را به عقب بیاورد، نگفت!
نمی توان نگفت از آزادمردی که سال ها استقامت در اسارتش را اردوگاه ۱۳ «الرمادی» عراق، هرگز فراموش نخواهد کرد!
همان جایی که وقتی « #ابریشم_چی » و « #مریم_رجوی » خائن و یاران پلیدش آمدند، با فریاد « #مرگ_بر_منافق » و پرتاب کفش به مریم رجوی از آنان استقبال کرد!
نه؛ نمی توان لب فرو بست و از شب هایی که به همراه سردار شهید «قاسم بنوی» برای شناسایی به دل هور می زد، نگفت!
حالا که صحبت از شهید بنوی و هور شد، بگذار خاطره ای دیگر بگویم؛ خاطره ای از آخرین شب های قاسم و قبل از اسارت رمضان، از زبان خودش:
«اوایل تیرماه ۱۳۶۷ بود و ما در «جزایر مجنون» مستقر بودیم!
شبی در عالم رؤیا دیدم دختر یک ماهه ام، بزرگ شده و در کنارم نشسته است و با دستانش، محاسنم را نوازش می کند!
بعد از آن «سیب سرخی» به من داد و گفت:
«نیمی از این سیب برای قاسم و نیمی هم برای خودت!»
بیدار که شدم، خواب را برای قاسم تعریف کردم!
و فردای آن روز بود که قاسم در جلوی چشمانم خلعت سرخ شهادت پوشید!».
اکنون ۳۲ سال از آن #خواب می گذرد و نیمه دوم آن #سیب_سرخ ، غریبانه به نیمه اولش پیوست!
روحشان شاد!
«سیب سرخی سرِ نیزه است، دعا کن من نیز...
این چنـیـن کال نمانـم، به شهـادت برسـم!»
#شهید_قاسم_بنوی
#آزاده_رمضان_درخشانی
#اسیر_رمضان_درخشانی
#بسیج
#بسیجی
#شهادت
#شهید
۳۰.۲k
۲۲ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.