حال آدم که دست خودش نیست

حال آدم که دست خودش نیست
عکسی می بیند
ترانه ای می شنود
خطی می خواند
اصلا هیچی هم نشده
یکهو دلش ریش می شود.

حالا بیا وُ درستش کن
آدمِ دلگیر
منطق سرش نمی شود
برای آن ها که رفته اند
آن ها که نیستند، می گرید
دلتنگ می شود
حتی برای آنها که هنوز نیامده اند.

دل که بلرزد
دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست
این وقت ها
انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
تا مجال عبور پیدا کنی
هم صبوری می خواهد هم آرامش
که هیچکدام نیست
آدم تصادف می کند،
با یک اتوبوس خاطره های مست... شهریار بهروز
دیدگاه ها (۲)

به کسی که عاشق توستبگوهر روزبا زیباترین تعابیر جهانبیدارت کن...

اگر توافق بشودتو تحریم آغوشت را برداری من تحریم لب هایم رابو...

تو چنان زیبا شده ای میان شعرهایمکه گمان نکنم خودت هم بدانیای...

زنِ مغرور شعرهای من ! حسرتم را ببین و باور کنتو اگر در کنار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط