دوست داشتنت چمدانیست

دوست داشتنت چمدانیست
در دستان بلاتکلیف‌ترین مسافر
که راهی اش میکنند
بی آنکه بداند کجا؟ بداند کِی؟
نه شماره ی پروازی نه بلیط قطاری
او می‌ماند و چمدان
و تماشای هرروزه‌ی مسافرانی که
با لبخند
با اشک
از هم جدا میشوند
به هم میرسند
و او
نه می‌داند باید گریه کند
نه میداند باید بخندد
دوست داشتنت چمدانیست
که نه میتوانم بازش کنم
نه میتوانم رهایش کنم
نه میتوانم به مقصدی بروم
شاید باید فراموشی بگیرم
چمدان را جایی بگذارم
اولین بلیط را خریداری کنم
و دور شوم
و هرکس از من پرسید
 چمدان به همراه ندارید؟
بگویم
به گمانم در ایستگاهی جای گذاشته ام
بگویند
می‌خواهید خبر بدهید پیدایش کنند؟؟
بگویم
اگر برای من باشد..
پیـــــدایم میکند
دوست داشتنت چمدانیست
که با همه‌ی فراموشی‌ هم باز
به گمانم به پای روزی آمدنش
خواهم نشست

دوست داشتنت چه دوست‌داشتنیست...
دیدگاه ها (۱)

بَعْضـــی مُوقِـــع ها:بایَد قَــبول کُنــــی که یه نَفَــــ...

دلـــــــم یـــــــک آغـــــوش مـــی خواهــــــدآغوشــــــی ...

اوووممممم

یا اباالفضل :O

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط