دیگر دستم به قلم نمیرود ذهنم آشوب است بهم ریخته مانند

دیگر دستم به قلم نمی‌رود، ذهنم آشوب است، بهم ریخته، مانند اتاق کوچک شلوغی که هر چقدر سعی به تمیز کردن آن کنی، در نهایت فردا همان شکل قبلی اش را به خود می‌گیرد؛ با این تفاوت که من دیگر تلاشی برای تمیز کردن آن اتاق ذهن ندارم، می‌گذرم، حرفی نمی‌زنم، فکری نمی‌کنم، بی تفاوت، بی رمق، بی هدف، بی انگیزه. خیلی وقت است یاد گرفته ام به جای درست کردن و تصحیح این سیاهی، فقط چشم هایم را ببندم و متصور شوم. خیلی وقت است یاد گرفته ام، "فرار" کنم. به جایی ناشناخته، به جایی که حتی برایم زمان و مکانی وجود ندارد، به جایی که حتی اسمش را هم نمی‌دانم، من تنها، یک "فراری" ام؛ فراری ای که حتی راجب او هم چیزی نمی‌دانم!





#کیپاپ #تهکوک #بی_تی_اس
#تهیونگ #جونگ_کوک #وایب
دیدگاه ها (۰)

گوش‌ها آکنده از امواج، کر شده. نگاه‌ها از سوی به بی‌نگاهی کش...

تا‌ آخر‌ عمر‌ درگیر‌ منی،و‌ تظاهر‌ میکنی‌ که‌ نیستی،مقایسه‌ ...

درد، صرفاً آدم‌ها را مچاله و رنجور نمی‌کند، تنهایی هم می‌آور...

به نام خدا

تک پارتی

بخاطر چی می گم کمپ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط